برقرای امنید در کشور بزرگ و پهناوری همچون ایران که دشمنانش برای نابودی آن از داخل و خارج برنامه ریزی می کنند، جزء با نثار خون شهدا امکانپذیر نیست.
اشرار، سارقان، قاچاقچیان و … همواره در فکر توطئه هستند و جان نثاری شهدای امنیت، مانع از اجرایی شدن توطئه آنها می شود.
یکی از تلخترین اتفاقات که در یاد و خاطره ایران و ایرانی، خصوصاً مردم گلپایگان مانده است، حادثه روز ششم دی ماه سال 1393 است. در این روز، سه نفر از ماموران نیروی انتظامی، دونفر از مردم عادی که پدر و پسر بودند به شهادت رسیدند و تعداد بسیاری هم مجروح شدند. این شهدای امنیت با نثار جان خود، مانع از آن شدند که اشرار مسلح وارد شهر شده و تعداد بیشتری را به شهادت برسانند. شهید سید مجید مهدوی گلپایگانی یکی از شهدای این روز بود. فرمانده انتظامی گلپایگان در این رابطه گفت: شهادت شهید امنیت «سید مجید مهدوی» گواه این می باشد که امنیت و آرامشی که حاکم بر جامعه است نتیجه مجاهدت و ایثار این عزیزان است که از جان خود گذشتند تا ما در کمال آرامش زندگی کنیم. به همین دلیل تصمیم داریم تا مختصری از زندگی ایشان را بیان نماییم. در ادامه این مطلب با ما همراه باشید.
دی ماه سال 93 روز خونبار شهرستان گلپایگان بود که توسط سه سارق مسلح رقم خورد، آنها در هنگام عبور از این شهرستان، سه مدافع امنیت در چند درگیری مسلحانه و دو شهروند عادی که یک پدر و پسر بودند را شهید کردند و 5 نفر دیگر نیز را مجروح کردند و ثانیه های هراسناکی از خود در این شهرستان بر جای گذاشتند.
این سه برادر سارق، 10 مورد قتل، 11 مورد جرح و هشت مورد سرقت مسلحانه در سابقه سیاه ۱۲ ساله خود داشتند که دو برادر، در هنگام فرار و دستگیری کشته شدند و آخرین برادر هم در فاصله کوتاهی پس از دستگیری در شهرستان گلپایگان و در ملأ عام اعدام شد.
نیروی انتظامی در این حادثه با سد کردن راه سارقان مسلح اجازه ورود به داخل شهر نداد و در این راه سه شهید تقدیم امنیت شهرستان کرد.
شهیدان سرهنگ شهید محمد هاشمی جانشین فرمانده انتظامی گلپایگان، سروان شهید سیدمجید مهدوی پلیس راهور، سرباز وظیفه شهید حسین صبوحی و شهیدان علی و میلاد زیبایی شهدایی بودند که در این واقعه ناگوار شربت شهادت نوشیدند و ندای حق را لبیک گفتند.
دو هفته پس از حادثه تلخ و ناگوار با حضور در منزل سروان شهید سیدمجید مهدوی گفتوگویی با پدر و همسر این شهید انجام شده که در ادامه میخوانید:
لطفاً خودتان را معرفی کنید و از دوران کودکی شهید مهدوی بگویید.
من سیدجلیل مهدوی پدر شهید سروان سیدمجید مهدوی هستم. مجید در 16 آذرماه سال 1359 چشم به جهان گشود و متاسفانه مادرش در حین زایمان دار فانی را وداع گفت و نگهداری از مجید را تا هفت سالگی زن داییاش بر عهده گرفت.
از خصوصیات اخلاقی شهید مهدوی بفرمایید؟
نماز و قرآن او هیچگاه ترک نشد و مردمداری و ایمان او همیشه زبانزد مردم محل بود و زمانهایی که شیفت کاریش بود با شنیدن صدای اذان به نزدیکترین مسجد میرفت و نمازش را به جماعت میخواند و همیشه به فکر خدمت به هموطنانش بود.
چرا این شغل را انتخاب کرد؟
بعد از اتمام درس به سربازی رفت و دوره آموزشیاش در شهر اصفهان بود و در حین سربازی در کنکور دانشگاه شرکت کرد و در دانشگاه پیامنور خمین رشته آمار پذیرفته شد و با موفقیت درسش را به پایان رساند و حتی در المپیاد مقام آورد.
به عشق وطن و خدمت به همنوعانش در آزمون دانشکده نظامی شرکت کرد و به عنوان پلیس راهور قبول شد و پس از گذراندن دوره آموزشی پنج ساله به صورت قراردادی در پلیسراه گلپایگان استخدام شد و دو سال هم برای ماموریت به شهر زاهدان رفت و چهار ماه پیش مجدداً به گلپایگان آمد و در راهنمایی و رانندگی گلپایگان خدمت میکرد.
از شب حادثه بگویید.
جمعه شب قبل از شهادت خواب دیدم که مجید دو عدد چوب زیر بغلش گرفته و در اتاق ایستاده، صبح گفتم برای مجید صدقه کنار بگذارید.
وی که هنوز ناباورانه چشم به در دارد که فرزندش را بار دیگر در آغوش بگیرد، ادامه داد: اخلاق مجید در خانواده نمونه بود و در همه کارهای خانه به ما کمک میکرد و زمانهایی که در استراحت بود و به سر کار نمیرفت مشغول حفظ قرآن بود و یا در امور خانه به همسرش کمک میکرد.
در ادامه همسر سروان شهید مجید مهدوی ضمن معرفی خود گفت: مرضیه صالحی هستم و حاصل ازدواجمان یک فرزند به اسم امیرعلی است که سه سال و نیم سن دارد و به مهد کودک میرود.
درباره شخصیت اخلاقی شهید مهدوی بیشتر بگویید.
همسرم بهترین پشتیبان و همدم و یاورم بود و مهربانی، ایمان و تقوای او همیشه در بین دوستان و فامیل مثالزدنی بود و همه از او راضی بودند و در واقع مشکلات زندگی از او یک مرد به تمام معنا ساخته بود.
بزرگترین آرزویش چه چیز بود؟
بزرگترین آرزوی مجید، عروسی پسرمان امیرعلی بود و میگفت میخواهم امیرعلی را 18 سالگی زن بدهم و خودم بچه او را بزرگ کنم.
همیشه میگفت چون خودم در کودکی مادرم را از دست دادهام، دوست دارم بیشترین محبتها را به فرزندم داشته باشم و او در آرامش و آسایش بزرگ شود.
از اعتقادات مذهبی او بگویید؟
هیچگاه نماز او قضا نشد و حتی وقتهایی که سر کار بود با شنیدن اذان به طرف مسجد میرفت و وقتهایی که در منزل بود نیز با پسرم به مسجد آقا امام که در نزدیکی منزلمان است، میرفت و میگفت دوست دارم امیرعلی مکبر و اذانگوی مسجد شود.
از آخرین وداعتان با همسرتان بگویید؟
روز شنبه ظهر با دست خودش به امیرعلی غذا داد و گفت باید بروم سر کار با من و امیرعلی خداحافظی کرد و این آخرین باری بود که او را دیدم.
آیا امیرعلی از شهادت پدرش خبر دارد؟
نه هنوز به او چیزی نگفتهایم گفتنش به او خیلی سخت است و سعی کردهایم این روزها در خانه مادرم باشد، امیدوارم من هم بتوانم فردی شایسته تحویل اجتماع دهم و یادگار شهید مهدوی را مثل خودش پاک و با ایمان تربیت کنم.
اگرچه میدانم او زنده است و ناظر بر زندگی ما است اما غم از دست دادنش را هرگز باور نمیکنم، شهادت اینگونه مظلومانه حق او نبود و از مسئولان خواستار پیگیری و مجازات مجرمان این حادثه تلخ هستم.