شهادت به عنوان یکی از مفاهیم مهم در تاریخ بشر، همواره مورد توجه و تحلیل قرار گرفته است. شهید به معنای فردی است که در راه خدا و اسلام، جان خود را فدا کرده و به شهادت رسیده است. شهادت، نشانهای از ایمان، عشق و انگیزه قوی در قلب شهید است و به عنوان یکی از بزرگترین اعمال نیک در دین اسلام، بسیار ارزشمند است.
شهیدان در تاریخ اسلام، نقش بسیار مهمی در دفاع از دین و ملت خود داشتهاند. آنها با فداکاری و خدمت به دین خود، به عنوان مثال در جنگهای صلیبی، جنگهای دفاع مقدس و جنگهای دیگر، به دفاع از دین و ملت خود پرداختهاند. شهیدان به عنوان نمادی از ایمان، عشق و انگیزه قوی در دین اسلام، همواره برای مسلمانان الگویی بودهاند.
شهادت به عنوان یکی از بزرگترین اعمال نیک در دین اسلام، به عنوان نشانهای از ایمان و انگیزه قوی در دفاع از دین و ملت خود، بسیار ارزشمند است. شهیدان با فداکاری و خدمت به دین خود، به عنوان مثال در جنگهای صلیبی، جنگهای دفاع مقدس و جنگهای دیگر، به دفاع از دین و ملت خود پرداختهاند. شهیدان به عنوان نمادی از ایمان، عشق و انگیزه قوی در دین اسلام، همواره برای مسلمانان الگویی بودهاند.
شهادت به عنوان یکی از مفاهیم مهم در تاریخ بشر، همواره مورد توجه و تحلیل قرار گرفته است. شهید به معنای فردی است که در راه خدا و اسلام، جان خود را فدا کرده و به شهادت رسیده است. شهادت، نشانهای از ایمان، عشق و انگیزه قوی در قلب شهید است و به عنوان یکی از بزرگترین اعمال نیک در دین اسلام، بسیار ارزشمند است.
شهیدان در تاریخ اسلام، نقش بسیار مهمی در دفاع از دین و ملت خود داشتهاند. آنها با فداکاری و خدمت به دین خود، به عنوان مثال در جنگهای صلیبی، جنگهای دفاع مقدس و جنگهای دیگر، به دفاع از دین و ملت خود پرداختهاند. شهیدان به عنوان نمادی از ایمان، عشق و انگیزه قوی در دین اسلام، همواره برای مسلمانان الگویی بودهاند.
با وجود اینکه شهادت به عنوان یکی از بزرگترین اعمال نیک در دین اسلام، بسیار ارزشمند است، اما هرگز نباید به دنبال آن بود و باید به دنبال صلح و آرامش در جامعه بود. شهادت به عنوان یک اعمال نیک در دین اسلام، فقط در شرایطی که به دین و ملت خطری تهدید کند، قابل پذیرش است. به عنوان مسلمانان، باید همواره به دنبال صلح و آرامش در جامعه باشیم و سعی کنیم با همدلی و همکاری، به رسیدن به این هدف کمک کنیم.
به عنوان یک مسلمان، باید همواره به دنبال رسیدن به صلح و آرامش در جامعه باشیم و سعی کنیم با همدلی و همکاری، به رسیدن به این هدف کمک کنیم. شهادت به عنوان یکی از بزرگترین اعمال نیک در دین اسلام، فقط در شرایطی که به دین و ملت خطری تهدید کند، قابل پذیرش است. باید همواره به دنبال صلح و آرامش در جامعه باشیم و سعی کنیم با همدلی و همکاری، به رسیدن به این هدف کمک کنیم.
شهدای مدافع حرم، افرادی هستند که در جبهههای نبرد در سوریه و عراق برای دفاع از حرمهای مقدس و محافظت از زائران و مسلمانان، به شهادت رسیدند. این شهدا با تلاش و جانبازیهای خود، از تعداد بسیاری از مسلمانان در برابر خطرات و تهدیدات گوناگون، محافظت کردند.
شهدای مدافع حرم، به عنوان نمادی از شجاعت، ایثار، پایبندی به اصول و ارزشهای دینی و ملی، توجه بسیاری از مردم جهان را به خود جلب کردهاند. این شهدا، با دفاع از حرمهای مقدس، به دنبال حفظ و نگهداری از ارزشهای دینی و ملی بودند و برای تامین امنیت و آرامش مسلمانان در منطقه، تلاش میکردند.
شهیدان مدافع حرم، در برابر تهدیدات گوناگونی مانند تروریسم، جنگ و تجاوز به حرمهای مقدس، با شجاعت و ایثار خود، برای حفظ این مکانهای مقدس و محافظت از زائران، به شهادت رسیدند. این شهدا، با دفاع از حرمهای مقدس، نشان دادند که هیچ تهدیدی نمیتواند اراده و ایمان آنان را به خطر بیندازد.
شهیدان مدافع حرم، به عنوان نمادی از ایثار و پایبندی به ارزشهای دینی و ملی، توجه بسیاری از مردم جهان را به خود جلب کردهاند. این شهدا، با دفاع از حرمهای مقدس، نشان دادند که هیچ تهدیدی نمیتواند اراده و ایمان آنان را به خطر بیندازد.
با توجه به شجاعت و پایبندی به ارزشهای دینی و ملی شهیدان مدافع حرم، باید به آنان احترام گذاشت و از تلاشهای آنان برای حفظ حرمهای مقدس و محافظت از زائران تقدیر کرد. همچنین، باید به خانوادههای شهدا احترام گذاشت و با تقدیر و تشکر از آنان، در پاسداشت این ارزشهای دینی و ملی، همراهی کرد.
شهید سعید انصاری
نـام پـدر :رضا
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۹/۱۰/۰۴
مـحل تـولـد :تهران
سـن :۴۵ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
تـاریخ شـهادت :۱۳۹۴/۱۰/۲۴
کـشور شـهادت :سوریه
مـحل شـهادت :خان طومان
نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا بهشت زهرا قـطعـه :۵۰ ردیـف :۱۰۳ شـماره :۱۶
همسرم میگفت: از 16 سالگی سابقه حضور در جبهه را دارم و از قافله شهدا جاماندهام. برای همین از الان خودت را همسر شهید فرض کن! تا اینکه بعد از 24 سال زندگی مشترک، در 45 سالگی ردای شهادت را پوشید.
یکرش بعد از ۴ سال در یکی از روزهای سرد اسفند ۹۸ به میهن بازگشت. از بازماندگان قافله شهدا در دفاع مقدس بود و برای شهادت آرام و قرار نداشت. با اینکه چند بار برای دفاع از حرم به عراق رفته بود، اما دلش راضی نبود تا اینکه پشت در دفتر سردار حاج قاسم سلیمانی ۳ روز تحصن کرد، اما سردار برای او شرط گذاشت؛ شرطی که ۲۰ روزه انجامش داد و راهی دیار عمه سادات شد.
شهید سعید انصاری از مستشاران ایرانی مدافعان حرم بود که در نبرد آخر، حین تیراندازی نمازش را اقامه کرد و این گونه به لقای پروردگارش نائل شد.
*شهید انصاری چطور به قافله راهیان مدافعان حرم پیوست؟
سال ۹۴ از گوشه و کنار کشور، خبرهای شهادت مدافعان حرم به گوش رسیده بود. آن زمان در اطراف حرم حضرت عبدالعظیم (ره) زندگی میکردیم. آقاسعید عاشق حرم عبدالعظیم بود. ماه رمضان بود. همسرم بسیار افسرده بود و شبها گریه میکرد. علتش را پرسیدم. گفت: واقعیت این است که دوست دارم مدافع حرم شوم، اما اداره قبول نمیکند. گفتم: برای چی دوست داری بروی! گفت: واقعاً اسلام در خطر است. اگر بدانید چه بر سر بچههای مردم و انسانیت میآورند.
ناراحت شدم. شب خواب عجیبی دیدم. صبح بلند شدم. در فکر خوابم بودم. همسرم خیلی تیزبین بود. نگاهی به من کرد و گفت: ناراحتی! گفتم: نه! خواب دیدم که با پیراهن سفید مدافع حرم شدهای. پهلوی راستت تیر خورده بود. پیراهن سفیدت هم خونی شده بود. من همراه با همسران شهدا در حالی که مقنعه سفیدی بر سر داشتم، در یک کشور عربی ناامن دنبالت میگشتم. خندید و گفت: احتمالاً موافقت میکنند مدافع حرم شوم. بعد شهید میشوم و پیکرم گم و گور میشود. تو میآیی دنبال پیکرم میگردی!
دعا کن شهید شوم؛ آن وقت حج میروی!
برای اینکه حال و احوالش را عوض کنم، گفتم: تو اجازه نمیدهی حج بروم. میگویی دوست ندارم عربها بد نگاهت کنند. گفت: دعا کن من شهید شوم، آن موقع بنیاد شهید تو را زیارت میبرد. فردای عید فطر بود که از اداره زنگ زد و گفت: خوابت تعبیر شد. من مدافع حرم شدم.
برای اولین بار بود که به سفر دور میرفت. سه ماه عراق بود. هر شب زنگ میزد و ساعتها صحبت میکرد. میگفت: من دلتنگ شما هستم. بعد به مرخصی آمد و همزمان با ایام اربعین حسینی دوباره عازم عراق شد. در یکی از این شبها، خواهرم که با خانوادهاش به پیادهروی اربعین رفته بود، زنگ زد و گفت: آقاسعید زیارت رفته یا مدافع حرم شده؟ امروز جلوی حرم امام حسین (ع) او را دیدم. سرش را این ور و آن ور میچرخاند. انگار دنبال کسی میگشت! بعد از تماس خواهرم، همسرم تماس گرفت. صحبتهای خواهرم را به او انتقال دادم. گفت: چرا صبر نکرد او را ببینم. گفتم: کاروانشان گم میشد. بعد گفت: چون از ایران خیلیها برای پیادهروی آمده بودند، من هم دلم گرفته بود، گفتم شاید جلوی حرم آشنایی ببینم. برای همین به اطراف نگاه کردم. کسی را ندیدم و دوباره به منطقه برگشتم.
شما هنوز گل نشدی!
بعد از دو ماه که برگشت، خیلی لاغر شده بود. یک ساک لباس آورده بود. گفت: مال یکی از بچههای شهداست. تا کی باید لباس شهدا را ببرم و خبر شهادتشان را بدهم؟ چرا شهید نمیشوم؟ گفتم: خداوند گلچین میکند. شما هنوز گل نشدهای!
شهیدی که ۳ روز تحصن کرد
گذشت تا اینکه جانشین سردار سلیمانی برایم تعریف کرد و گفت: آقاسعید ۳ روز پشت دفتر حاج قاسم به حالت تحصن نشسته بود. میگفت: برگه مرا امضا کنید تا به سوریه بروم. در عراق خبری از شهادت نیست. حرفهای آقاسعید را تلفنی به حاج قاسم منتقل کردم. سردار گفت: راستش در چهره شهید انصاری، شهادت را میبینم. اگر او برود دیگر برنمیگردد. من به او نیاز دارم. همسرم چون مستشار بود، کمک حالشان در جنگ بود. به همین خاطر شرطی برای همسرم گذاشت که او آن شرط را ۲۰ روزه انجام داد. در نهایت چون قول و قرار گذاشته بودند، بعد از امضای برگه، شهید انصاری راهی سوریه شد.
در نهایت روز یکشنبه ۱۹ دی ماه ۹۴، آخرین یکشنبهای بود که در خانه بود. دیدم حال و هوایش فرق دارد و این بار در حال وصیت است. نزدیک ظهر قدمزنان تا مدرسه حسین باهم رفتیم تا در جلسه شرکت کنم. آقاسعید هم به سپاه رفت. با حسین از مدرسه به خانه برگشتیم. همسرم تلفن زد و گفت: بچهها را بیدار کن، میخواهم با آنها خداحافظی کنم. داخل خانه که آمد، گفت: این دفعه بروم خیلی دیر برمیگردم. امسال عید پیش شما نیستم.
حداقل تا عروس شدنم بمان
دخترم زینب راضی نبود پدرش به سوریه برود. حسین هم آن موقع ۱۰ سالش بود. آقاسعید برگشت. زینب طاقت نیاورد. گفت: بابا نرو. حداقل تا عروس شدن من بمان. دخترم آن زمان زیاد خواستگار داشت، اما چون پدرش نبود، منتظر شدیم تا برگردد. رو به زینب گفت: «داعش خیلی نامروت است. سر جنین زن باردار شرط میبندد. شکمش را با چاقو میبرد تا ببیند شرط را برده است یا نه. بعد بچه را داخل آتش میاندازد.» با چشم به او اشاره کردم. اینها را برای زینب تعریف نکند.
پسرم گفت: بابا داری میروی، شب عید هم که نمیآیی، پس تولد من چه میشود؟ رو به من کرد و گفت: مامانش! یک تولد خوب برای حسین بگیر. من هم کادویش را کنار میگذارم. بعد همسرم مرا کنار کشید و گفت: زندگیام را به تو میسپرم. وقتی از در بیرون رفت، دیدم کلاه و دستکش را نبرده است. زنگ زدم، گفت: کلاه را بده حسین، پایین بیاورد. دیگر شما نیایید. حسین که پایین رفت تا کلاه را بدهد، آقاسعید به او گفته بود: «خواستم مردانه حرف بزنیم. بعد از من، مرد خانه تو هستی، مواظب مادر و خواهرت باشد.» یک گاز هم از لپ حسین گرفت تا یادش بماند چه قولی داده است.
آخرین کلمات شهید مدافع حرم
ساعت ۵ بعدازظهر آن روز به سمت سوریه رفت. دو شب بعد سردار سلیمانی در نمازخانه حلب همسرم را دید که یک ساک بسیار بزرگ با خودش آورده است. به او گفت: چرا ساک به این بزرگی با خودت آوردهای؟ آقاسعید هم جواب داده بود: میخواهم اینجا بمانم! همان فردا شب، همسرم در جنگلهای زیتون با تیری که به پهلویش خورده بود، به شهادت رسید. او حین عملیات در حالی که مشغول تیراندازی بود، از نمازش غافل نشد و نماز مغرب و عشاء را خواند. آخرین کلمات شهید هم «یا زهرا» بود. شهادت آقاسعید دقیقاً سه روز بعد از آخرین دیدارش با ما بود.