ارزش دانش در ایران بر همگان روشن هست تا آن جا که پیامبر اسلام گفته اند : دانش اگر در پروین(ثریا) هم باشد مردانی _هر آیینه اکنون زن ها نیز از همین دسته هستند _ از سرزمین پارس بر آن دست خواهند یافت .

ارزش دانش در ایران از باستان تا کنون آن اندازه بسیار هست که بازداری از آن به فرو پاشی پادشاهی ساسانی ها انجامید .

ارزش دانش در ایران تا آن اندازه بسیار هست که بازداری از آن یک ستم خوانده می شده و می شود . نه هم چون تازی ها ی باستان که باید یک پیامبر می آمد و کیشی می آورد تا آن ها را به فراگیری دانش بخواند و آن ها پس از بسیاری آزار ها به چنین پیام آوری پس از مرگش _که با کشور گشایی های بسیار کسانی که تازه وادار به گرویده شدن به آن آیین شده بودند و کسانی که برای سودی که آینده نگری شان آن ها را بدان رهنمود کرد ودیگر کشور گشایان _ به او ببالند و آن هم نه برای پیام آوری اش که برای بهانه ای که به دست تازی ها داد تا بروند و بکشند و چپاول کنند و بسوزانند نروند تا بی فرهنگی و بی دانشی و پلیدی و ناپاکی را به پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک دهند و آن را پندار پلید گفتار پلید و کردار پلید کنند .

و چه واژگان و اندیشه ی درست و به جایی هست این :

پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک

که بنیاد روان شناسی رفتاری هست از دید من که اگر پندار نیک باشد ، گفتار هم نیک می شود و کردارهم نیک می شود . این از دید من یک گفته ی بسیار درست و بی کم و کاست هست که بیش از دوهزار و پانسد(۲۵۰۰) سال پیش به مردم آموخته شد و هنوز به آن بالیده می شود .

ولی این واژگان بی کم و کاست درکجا به گند کشیده شد که از فرهنگ سازی افتاد و به جایش آن نا فرهنگی تازی جانشین شد ؟

آمدن اسلام به ایران

همان گونه که آورده شد ایرانی ها ی باستان بر دانش ارزش بسیار می نهادند آن اندازه که بازداری آن یک ستم بود و شاه و دار ودسته اش مردم بیچاره و زیر دست خود را از آن باز می داشتند تا آگاه و دانشمند نشوند و از کار و پیشه ی خود سر باز نزنند و گمان دبیری و سروری به سر نیاورند .

آن زمان که سلمان پارسی که نماد همه ی ایرانی های در بند شاه و دار ودسته ی اُمُُـل و زورگو و ستمگرش _گفته شده که ستم به چه گفته می شد ¬_ هست به این کیش گروید و پیام به ایران ِ شیفته ی دانش رسید و سرباز ها نجنگیدند …

آن جنگ که پس از مرگ پیامبر بود در گذشته زبان زد هست ولی برای چه ؟

سرباز ها مسلمان شده بودند .

تازی ها برای اسلام کشور گشایی می کردند !!!!!!!!!!!!!

در جنگ سرباز ها نجنگیدند و تازی ها پای آن ها رابا زنجیر بسته بودند تا بجنگند .

چرا ؟؟؟؟؟

ترسیده بودند از نیروی اسلام .

هه ! ایرانی و ترس ؟!

ایرانی بود که به تنهایی بر یونان و مصر رفت و پس از گرفتن آن جا بایا و سنگ نبشته ی پر ارچ بایسته ها ی مردم (حقوق بشر ) را به یادگار بر جای نهاد که اکنون پایه نامه ی سازمان کشورهای به هم پیوسته (سازمان ملل متحد) هست .

پادشاه به آن ها پول داده بود .

هه ! این که پیشه ی خود هاتان بوده و هست که به ایرانی ها داده اید . ارانی آن زمان (پفیوز) نبود . شما پفیوزش کرده اید .

پس چه ؟ چرا می گریختند ؟ چرا با زور زنجیر آن ها را وادار به جنگیدن کرده اند ؟

چون ایرانی از ستم شاه و دار و دسته اش به ستوه آمده بود و گفته شده که ستم از دید ایرانی چیست .

و اکنون چرا این تازی ها با این که برای اسلام کشور گشایی می کردند ، پس از گرویدن ایرانی ها به آن کیش باز هم جنگیدند و آن ها را به زنجیر کشیدند تا با آن ها بجنگند ؟ مگر برای اسلام نمی جنگیدند و آن ها هم به اسلام نگرویده بودند ؟

چون باید با خون ریزی و کشتار و چپاول به این نشان می رسیدند تا خوی درندگی شان خشنود (این خشنود در بر دارند ه ی خوی پست و زود گذر و پلید هست ) شود .

مگر این چه سوخون (در بر دارند ه ی منطق و برهان هست ) دیگری را نشان می دهد ؟

و اکنون پایه گذاری این ستم هنگامی شد که یکی از دار و دسته های شاهی آمد و آیین زرتشتی را به این بایا آلود و این آیین به را به نیستی و نابودی کشاند برای خوی پلید خود برتری و بلند پایگی خویش .

از سوی من بر او و آن ها هزاران هزار نفرین باد .

مهدیه سلیمانی