مرد خراسانی خسته راه آمده بود که امام را ببیند. پیاده آمده بود و گواهش پاهای مجروحش. هر قدمی که برداشته بود «دانه شکری کاشته بود» که به دیدن امامش میرود. حالا با پایی خون آلود به امام میگفت که دوستتان دارم، به خدا محبت شما باعث شده این راه طولانی را تحمل کنم… . […]
مرد خراسانی خسته راه آمده بود که امام را ببیند. پیاده آمده بود و گواهش پاهای مجروحش. هر قدمی که برداشته بود «دانه شکری کاشته بود» که به دیدن امامش میرود. حالا با پایی خون آلود به امام میگفت که دوستتان دارم، به خدا محبت شما باعث شده این راه طولانی را تحمل کنم… .