بشر امروزین و پیشین، همیشه در تکاپوی علمی برای رسیدن به این بود که بداند این جهان و جهان های پیرامون آن، چگونه به وجود آمد و منشأ آن چیست؟، و از چیست؟ همچنین همه در تکاپوی این بودند که بدانند هدف از این همه خلقت شگرف و عظیم و پیچیده چیست؟ نظریه های فراوانی در این باره بیان شده و نتیجه های قابل توجهی هم از آنها گرفته شده است.

این تفکر از زمانی به ذهن بشر خطور کرده است که خودش را بشناسد و بداند کیست و چیست و از چه آفریده شد و هدف از آفرینشش چه بوده است. همین جرقه، سبب شد که دیدگاهش را نسبت به اطرافیانش و پیرامونش جلب کند و در چیستی و چگونگی خلقت آنها کنجکاو شود. کم کم این دیدگاه وسعت گرفته و به خلقت زمین و آسمان و کهکشان و منظومه و منظومه ها منجر شد.

انسان کنجکاو ریشه ی همه این دیدگاه های خود را مدیون قوه ی خارق العاده عقل و خردی که خداوند به او عطا کرده است می داند. و به خاطر همین قوه ی شگرف دست به کنجکاوی و تحقیق و فلسفه بافی و نتیجه گیری برای شناخت خود و هر آنچه پیرامون خود است و نیست، زد، تا بداند هدف از این خلقت ها چیست و منشأ این همه خلقت چیست.

طی این مقاله قصد دارم دیدگاه خود را در این رابطه بیان کنم. امیدوارم مورد رضایت قرار گیرد.

پیش سخن :

قبل از این که آغاز کلام کنم، پیش سخنی دارم به خوانندگان محترم و عزیز که برای خواندن این مقاله تمام تمرکز خود را از نظر عقلی و فهمی به کار ببرند تا خدایی ناکرده شک و شبه ای ایجاد نشود و باب تهمت ها باز نشود که فلان مطلب کفر است و طغیان و سفسطه.

من نمی دانم خواننده ی این مطلب چه قضاوتی درباره ی این مطلب دارد و چه قضاوتی درباره ی من دارد. اما این را بگویم که اگر بصیرت و بینایی عقلی به کار رود، هرگز باب تهمت و افترا به کفر مطلب و صاحب نظر آن، باز نمی شود. چه بسا که این دیدگاه را برای کسانی بیان کرده ام، اما با نفهمیدن اصل مطلب مرا غفلت زده پنداشتند و مرا گرفتار وسوسه ای گمراه کننده می دانستند.

گذری بر مطلب :

اندیشمندان فراوانی دست به دامن قوه ی عقل خود نظریه هایی بیان کرده اند که این دنیا از هیچ آغاز شد و طی انفجاری تکثیر یافت و به مرور تکامل یافت تا اینی شده است که ما اکنون مشاهده می کنیم و بخش عظیمی از آن را حتی در تصور نمی گنجانیم.

در قرآن هم به این اشاره است که اول کلمه بود و هیچ بود و خدا از هیچ همه چیز را آفرید.

عقل و درک و فهم ما این را به ما ثابت می کند که این هیچی که بیان می کنیم، هیچ و پوچ و توخالی نیست و این هیچ فقط کلمه ای است که ما برای درک آن ماده ی اولیه آنرا بیان می کنیم. یعنی می توان گفت این هیچ یک ماده ای فوق تصور بشری است یا منشأیی است فوق تصور بشری که در حالتی خاص به انفجار رسیده و در طی زمانی تکثیر شده و کم کم تکامل یافته تا شده اینی که ما آنرا جهان و جهان ها می نامیم.

من نمی خواهم بحث را کش بدهم. کاری به این ندارم که دنیا از هیچ و طی شش دوره و شش مرحله با انفجار و تکثیر و تکه تکه شدن و انقباض و انبساط به وجود آمد.

بحث من روی این است که هدف از این خلقت چه بوده است؟

بحث من روی این است که هدف از آفرینش چه بوده است؟

بحث من از این است که در طول دوره ی تکاملی هدف چه بوده است؟

آیا در هر دوره ای هدف خاصی بوده است یا نه تمام دوره ها دارای یک هدف خاص هستند؟

آیا شیوه ها و بایدها و نبایدهایی که بیان شده است، همگی تنها برای رسیدن به این هدف بوده است؟

و از همه مهمتر، رابطه ی تمام این بایدها و نبایدها و شیوه ها و دوره های زمانی با مقوله زودگذری و تاریخ مصرف داشتن هر باید و نباید و شیوه و … چیست؟

بحثی پیرامون گذشته :

قبل از این که برویم سراغ مبحث هدف، ابتدای سیری به گذشته می نماییم :

قبل از این که انسان خلق شود، زمین خلق شده است، و قبل از این که زمین و انسان خلق شود، فرشتگان خلق شدند و قبل از آن چیزهای دیگری که همه و همه برگشت داده می شوند به همان چیزی که ما برای فهم آن، آنرا هیچ نامیدیم.

منظور من از این مقوله این است که خلقت این جهان مراتب خاص خود را داشته است. مراتبی که یکی پس از دیگری خلق و رشد و تکامل یافتند. وقتی به دقت به این مراحل فکر کنید، متوجه می شوید که زنجیره ای از خلقت ها به وجود آمده است که سرانجام همه ی آنها به موجودی عجیب الخلقه به نام انسان، ختم می شوند.

وقتی خداوند بیان فرمودند من نماینده ای از جانب خود در زمین قرار می دهم، این تفکر، ما را به این نکته جلب می کند که این دنیا و هر چه در آن هست، به خاطر انسان خلق شده است. و این چیزی جز حقیقت نیست و در واقع هر چه در این جهان و پیرامون آن خلق شده است، برای انسان بوده است. یعنی هدف خلق زمین و آسمان ها و هر چه در آنهاست، انسان بوده است.

زمین را خلق کرده است که انسان در آن زندگی کند، فرشتگان را خلق کرده است که اعمال انسان را ثبت و ضبط کنند. آسمان را خلق کرده است که انسان بتواند تنفس کند. خورشید را خلق کرده است که انسان از شب و روز آن بهره ببرد.

بدین ترتیب متوجه می شویم که هدف از خلق جهان، انسان بوده است.

اما سوال مطرح شده این است که هدف از خلق انسان چه بوده است؟

اگر به زمانی بیندیشیم که خداوند به فرشتگان فرمود می خواهد موجودی خلق کنم که نماینده من در زمین باشد و از خصوصیات انسان سخن به میان آورد، متوجه می شویم که اولین هدف خلقت انسان، این بوده است که خداوند به فرشتگان، قدرت خلقت هایی با ماهیت های جدید را ثابت کند.

در طی مسیر خلقت تا کنون هم متوجه این می شویم که هدفهای دیگر خلقت انسان، ایجاد یک زنجیره خلقتی دیگر در عرصه ی آفرینش بوده است. همچنین هدف هایی مانند این که موجودی خلق کند که با قدرت عقل و تفکری که دارد، قدرت های خداوند را درک کند و در پی شناخت خدا و آنچه آفریده است باشد.

اما از همه مهمتر هدف اصلی خداوند همان است که در کتب مذهبی و روایات پیامبران و امامان ذکر شده است و آن پرستش و عبادت خالصانه خداوند می باشد.

حالا که رسیدیم به مطلب اصلی جا دارد که اینجا مطلب مهمی را بیان کنیم :

گفتیم هدف اصلی آفرینش انسان، همانا ستایش و پرستش خالصانه خداوند است. اینرا هم گفتیم که آفرینش این خلقت دارای یک زنجیره می باشد. اما نکته ی جدیدی که می خواهم بیان کنم، این است که :

این سیر تفهیمی و درکی این هدف(ستایش و پرستش خداوند) برای انسان چگونه بوده است؟

برای درک این مطلب باید ابتدا گذری به تکامل انسان بیاندازیم :

در ابتدا به ما در کتب آسمانی و روایات پیامبران و امامان این نکته را گوش زد کرده اند که خداوند آدم را خلق کرده است و بعد از آن هوا را خلق کرده است.

حال این سوال مطرح است :

انسان چگونه تکثیر یافت؟

اگر به کتب آسمانی توجه کامل داشته باشیم، شبهه ای عجیب ما را فرا می گیرد که طبق این اسناد آسمانی، هر گونه رابطه ی جنسی برادر و خواهر حرام است. حال با این تفاسیر چرا نسل بشر از آدم و هوا تکثیر یافت و به رشد انسان و تکثر آنها دامنه زد؟ این شبهه با دستورات کتب آسمانی مغایر است!!

اما اگر با دقت به این مطالب نگاه کنیم، با مثال هایی که خواهم زد، متوجه می شوید که برای رشد و پیشرفت هر چیزی زمان و یک سری بایدها و نبایدها و وسایل لازم می باشد، که همین زمان و بایدها و نبایدها دارای یک فرصت آغاز و یک فرصت پایان هستند. منظور کلی من این است که هر چیزی در این دنیا زودگذر است و آنچه ما آنرا نتیجه ی عمل می دانیم، باقی می ماند. همین نتیجه ی عمل می تواند زودگذر و یا دوام دار باشد. نتیجه ی عمل زودگذر را با یک مثال ساده برایتان بیان می کنم :

فرض کنیم زخمی سطحی روی دستتان ایجاد می شود. به مرور زمان، این زخم، چون وابسته به زنده و حیات جسم است، از بین می رود و اثری از آن باقی نمی ماند. این از نتیجه ی عمل زودگذر.

اما نتیجه عمل غیر قابل گذر و غیر قابل بازگشت. فرض کنید شکافی روی سنگی ایجاد می کنید. به مرور زمان شکاف این سنگ در اثر وزش باد، باران و سایر عوامل مانند انقباض و انبساط، بیشتر می شود و سنگ کم کم از بین می رود، به طوری که سنگی دیگر وجود ندارد و نمی توان سنگ را بازیابی کرد. این هم از نتیجه ی عمل بازگشت ناپذیر. به عنوان مثال دیگر، همان زخم را در نظر بگیرید. وقتی جسم بمیرد، زخم به قوت خود باقی می ماند و به مرور زمان که جسم فرسوده و از بین می رود، زخم هم از بین می رود و التیام ناپذیر است.

حال برمی گردیم به مقوله تکثیر انسان. خداوند در آغاز برای ترقی و پیشرفت نسل بشر اینرا لازم می دانست که برادر با خواهر اخت شود و تولید مثل انسان را ارتقا بخشد. یعنی در آن زمان این یک امر لازم بود تا بشر دارای تناسل نسل شود. این یک باید در زمان خاص خود بوده است. اما حالا این باید تبدیل به نباید شده است.

منظور کلی من این است که هر بایدی و نبایدی در زمان و مکان خاص خود اهمیت داشت، واجب بود و لازم و ضروری بود و بعد از زمان خودش دیگر لازم نیست و تبدیل به یک امرزودگذر می شود. ازدواج خواهر و برادر آن زمان لازم بود، اما این زمان حرام است. یعنی تاریخ انقضای آن پایان یافته است. پس نتیجه می گیریم که هر خلقتی و هر بایدی و نبایدی در این دنیا زودگذر است و فانی و در نهایت به مرحله ی بعدی صعود می کند.

حالا که امیدوارم متوجه مطلب شده باشید، برمی گردیم که به سیر تفهمی و درکی هدف خلقت انسان که همان ستایش و پرستش خداوند است.

چنانچه نگاهی به تاریخچه پیامبران بیاندازیم، متوجه می شویم که در هر زمانی بر اساس شرایط حاکم بر آن زمان، بایدها و نبایدهایی مقرر شده است، تا انسان بتواند از طریق این بایدها و نبایدها، به هدف اصلی و نهایی، یعنی پرستش و ستایش خداوند دست یابد. برخی از این بایدها و نبایدها از بین رفتند چون در آن زمان و آن مکان لازم بودند که بیان شوند. اما برخی دیگر تا الان وجود دارند و هنوز دارای نامحدودی زمان هستند و در هر زمان و شرایط می توانند به قوت خود ارائه شوند.

اما اوج این بایدها و نبایدها در زمان حضرت محمد (ص) به وقوع پیوسته است. یعنی طبق سیر تکاملی نسل و پیشرفت علم و قدرت بشر، این بایدها و نبایدها به حد قدرت و بزرگی خود رسیده اند. ابتدای امر ترویج دوری از تهمت و غیبت و دروغ گویی بود و ترویج دعا کردن به درگاه خداوند و راز و نیاز با خداوند و کمک به مستمندان و دوری از گناه.

در زمان حضرت محمد(ص) یک سری از این بایدها و نبایدها به دلیل قدرتمند شدن انسان و قدرتمند شدن پیشرفت معنویت انسان،لازم و واجب دانسته شده اند تا انسان بتواند در برابر بدی ها مقابله کند.

چرا که هر چه قدرت معنوی انسان بیشتر می شد، به همان اندازه قدرت ضد معنوی او را تهدید می کرد و به قول امروزی هر چه بالاتر بروی با قدرت بیشتری به زمین برخورد می کنی.

منظور این است که تمام بایدها و نبایدها روزی مهلتشان تمام می شود و مقوله ی آنها بسته می شود. یعنی همین روزه و نمازی که واجب دانسته شد، روزی مهلت آنها تمام شده و آن روز همان روز قیامت است و بعد از آن.

اگر با فهم و درک کامل به مطالب بالا توجه کرده باشید، خواهید فهمید که هدف اصلی از واجب کردن نماز و روزه، همانا ستایش و پرستش خداوند بوده است. حال این ستایش و پرستش خداوند ممکن است در یک گفتن الحمدالله باشد یا در یک کمک کردن به مستمند و گدا و یا روزه گرفتن و نماز خواندن و یا مجموعه ای از آنان.

منظور این است که ستایش و پرستش خداوند می تواند شامل هر نوع عمل خوب و نیک و پسندیده باشد چه این عمل واجب باشد یا نباشد، در نظر خداوند ستایش و پرستش او محسوب می شود. چنانچه بیان کردیم هر عملی و باید و نبایدی در این دنیا تاریخ مصرفی دارد و در زمان و مکان خاص خودش این تاریخ مصرف تمام می شود و هیچ چیز دوام دار نیست جز نتیجه ی آن چیز که خداوند فرمود ثبت خواهند شد.

حالا به این نکته توجه کنید که قیامت از انسان بازپرسی می شود و به نتیجه ی اعمال او رسیدگی می شود بر این اساس تصمیم گرفته می شود که به بهشت برود یا به جهنم. اگر تفکر و دقت کنید، می بینید که نتیجه ی اعمال ثبت شده هم دارای تاریخ مصرف هستند و تاریخ مصرف آنها در مرحله ورود به بهشت و جهنم مشخص می شود.

پس می فهمیم که نماز و روزه ی واجب شده، و حتی نتیجه ی کل اعمال انسان همه دارای یک تاریخ مصرف هستند و روزی مهلت آنان تمام می شود و با تمام شدن آنها ماهیت جدیدی خلق می شود.

منظور اینجا باید واضح تر شده باشد که ستایش و پرستش خداوند نمی تواند محدود به واجبات باشد یا محدود به مستحبات باشد. یعنی هر کاری خیر و خوب و نیکی می تواند منجر به ستایش خداوند باشد. یعنی مهم نیست این امر واجب باشد یا نباشد. چرا که هدف اصلی و نهایی ستایش و پرستش خداوند است.

باز هم مطلب جدیدی رو می شود و آن این است که خود هدف ستایش و پرستش خداوند هم گذرا است و این گذرا زمانی رخ می دهد که انسان وارد بهشت و قیامت می شود و پرونده ی انسان بسته می شود.

می بینید که هیچ چیز در این دنیا باقی نمی ماند و همه و همه از بین می روند و وارد مرحله ی تکاملی دیگری می شوند.

امیدوارم که تا اینجا، مطالب را به طور کامل و دقیق درک کرده باشید تا زمینه برای اصل مطلب برایتان فراهم شده باشد. اصل مطلبی که خیلی ها شاید آن را کفر بپندارند و مرا شماتت کنند.

قبل از بیان مطلب مهم و اصلی و کلیدی، مروری می کنم به آنچه بیان شد :

آفرینش دارای یک زنجیره می باشد که یکی پس از دیگری خلق شده اند.

هدف خلقت تمام آسمان ها و زمین، انسان بوده است.

هدف نهایی آفرینش انسان، ستایش و پرستش خداوند بوده است.

هر خلقتی، هر بایدی و نبایدی، دوره و زمان و مکان خاص خود را دارد و بعد از آن دوره ی آن از بین می رود.

از این نکات بر می آید که زمانی چیزی بود که ما آنرا هیچ نام نهادیم. دوره هیچ به پایان رسید و از حالت انقباض یا انبساط بیرون آمد و انتشار یافت و تبدیل به چیز دیگری شد. این خلقت جدید هم دوره ی خاصی داشت و با تغییر و تحول تبدیل به خلقت دیگری شد و همین زنجیره ادامه داشت تا به انسان رسید.

می بینید که هیچ چیز دوام نداشت و بعد از طی زمان خاص و مکان خاص خود، از ماهیتی به ماهیتی دیگر تغییر یافت و ماهیت جدید گرفت.

طبق قانون زودگذری، همه چیز این خلقت ها زودگذرند و منظور از زودگذری این است که زمانی دوره ی آن پایان می یابد.

خداوند بیان فرمودند که همه چیز به اصل خود باز می گردد.

اندیشمندان اعتقاد دارند اصل انسان به بهشت ختم می شود. یعنی انسان بعد از مرگ و گذراندن دوره های برزخ و قیامت و … وارد بهشت و جهنم ابدی می شود. اما من یقین دارم طبق گفته ی خداوند، بهشت و جهنم هم زودگذرند. یعنی مانند زنجیره ی خلقت، که از خلقتی به خلقتی دیگر سیر می کرد، زمانی که دوره ی بهشت و جهنم فرا رسید، بعد از زمان خاصی این دوره هم پایان می پذیرد و دوره ی جدید و پیشرفته تری که در ذهن ما نمی گنجد رخ می دهد. این دوره ی جدید هم ثابت نمی ماند و متغیر منجر به ایجاد دوره ی دیگری می کند و این زنجیره همین طور ادامه دارد تا به هدف نهایی و غایی که همان خداوند است می رسد.

و من الله توفیق

سید احسان راستگو سوق