در کلمات حضرت رسول صلی الله علیه وآله هم آمده است: که به پای دانش، بند بزنید. پرسیدند: چگونه؟ فرمود با نوشتن.۱ این، یکی از شیوه های «ماندگارسازی علوم» است.

آموخته ها با «تکرار» و بازگویی، در یاد می مانند؛ اما با فکر و اندیشیدن، به پختگی و استحکام می رسند.

بوتة نقد

آن چه انسان در کلاس و محیط درسی و کانون های علمی فرا می گیرد، گاهی «مواد خام» است و قابلیت آن را دارد که به شکل های مختلف درآید و در بوتة آزمایش قرار گیرد و پالایش گردد و کارآیی آن، مورد تجربه قرار گیرد و «جایگاه» آن، به عنوان عنصری سود رسان و گره گشا، مشخص شود. «بوتة آزمایش» برای مسائل علمی، تفکر و نقد عالمانه و برخورد های نقادانه با فرآورده های دانش است و از این رهگذر، هم علم به غنا می رسد و هم دانشجو پخته می گردد.

از خامی تا پختگی

آموختن علم به صورت طوطی وار، بی ارزش است.

فراگیرندة دانش، نباید طوطی صفت باشد؛ بلکه دستگاه ذهن و عقل خود را باید به کار گیرد و از شنیده ها و آموخته ها، «صحیح» و «سقیم» را باز شناسد و برتر از علم، به مرتبة «فهم» برسد و آموخته ها با باور و درونش، عجین و آمیخته گردد.

در پس آینه، طوطی صفتم داشته اند

آن چه استاد ازل گفت بگو، می گویم

امام علی علیه السلام فرمود:

«لا خیر فی علم لیس فیها تفهم۲؛ در دانشی که فهمیدن و درک در آن نباشد، خیری نیست».

حفظ طوطی صفتانة علوم، بدون بازکاوی و نقد و بررسی و مباحثه، کارساز نیست و زایندگی هم ندارد و به تولید و توسعة دانش، کمک نمی کند.

خامی های آن چه می آموزیم و کاستی های آن چه به صورت علم به ما انتقال می دهند، با «تفکر»، برطرف می شود و به غنا و اتقان لازم و ریشه دواندن و شاخ و برگ گستردن، می رسد.

بعضی در شیوة درسی و علمی خود، عادت دارند به کتاب های زیاد، منابع مختلف، حاشیه ها و شرح های گوناگون مراجعه می کنند و بیشترین وقتشان، صرف مطالعة حرف های دیگران می شود و گاهی هم انبوه نظرها و آرا، راه را بر «خلاقیت ذهنی» می بندد و آموخته ها در همان سطح و لایه و مایة ظاهری، باقی می مانند و گاهی هم شخص، دچار «حیرت» می شود.

سخن دیگری از حضرت امیرعلیه السلام:

«من اکثر الفکر فیما تعلم، اتقن علمهُ و فهم مالم یکن یفهم۳؛ هرکس در آن چه آموخته است، بسیار بیندیشد، علمش را استوار می سازد و آن چه را هم که نمی فهمیده است، می فهمد».

این، همان پختگی علمی است که بر اثر تفکر و ژرف نگری و واکاوی در دانش های آموخته شده، فراهم می آید. «تفکر در آموخته ها»، سبب می شود که معلومات فرد، «متقن» و «مبرهن» شود و آن چه در جلسة درس و کلاس تدریس، نامفهوم مانده است، فهمیده شود؛ یعنی آب شدن بخش های منجمد علم در ذهن متعلم!

نقد علم و اندیشه

توسعه و غنای علمی، در سایة تفکر و نقد و سبک و سنگین کردن مطالب علمی و نظرهای اندیشمندان است. دستگاه فکر، باید نسبت به علوم، فعال باشد؛ نه صرفاً منفعل. حل مجهولات علمی هم از رهگذر همین نقد و اندیشه در «دانسته ها»، «آموخته ها» و «علوم» است.

نقد، نردبان تعالی اندیشه ها و علوم است و «حقیقت»، ثمرة یک «جدال احسن» در مسائل علمی است. از قول عیسای مسیح چنین نقل شده است:

«خذوا الحق من اهل الباطل و لا تأخذو الباطل من اهل الحق…۴؛ حق را از اهل باطل بگیرید؛ ولی باطل را از اهل حق نگیرید». این نسان می دهد که گاهی حق و باطل به هم می آمیزند و بینش اهل نظر، آنها را از هم تشخیص می دهند و تفکیک می کند و آن چه را «حق» است، حتی از لابه لای گفته های اهل باطل، می شناسند و می پذیرند و آن چه را «باطل» است، هر چند در گفته ها و رفتارهای پیروان حق باشد، نمی پذیرد.

«حق مداری»، آموزه ارزشمند دین اسلام است.

آن که حق را بشناسد، حرف ها، آدم ها، نظرها، گروه ها و گرایش ها را با آن معیار و میزان، می سنجد و می شناسد و به میزان تطابق آنها با حق، می پذیرد یا رد می کند. در آشفته بازار «عرضه اندیشه ها»، خیلی مطالب نادرست، با رنگ و لعابی از حق، به خورد جامعه داده می شود.

فکر می کنید چرا بعضی گمراه می شوند؟

چرا به راحتی به بیراهه می افتند و قضاوت های عوضی می کنند؟

چون باطل را در جلوه و پوستة حق دیده اند و باطن آن را نشناخته و فریب ظاهر را خورده اند. آن که «معیار» داشته باشد و از «میزان» برخوردار باشد، فریب نمی خورد و منحرف نمی شود و «سراب» را «آب» نمی پندارد؛ اما کسی که فاقد معیار است و قدرت تجزیه و تحلیل و نقد و ارزیابی ندارد و در «پالایشگاه فکر» خود، مطالب را ارزیابی و نقد نمی کند، در این آشفته بازار، «گیج» می شود و در انبوه نظرها، «گم» می شود.

حق محوری

گرچه هر کسی، هر عقیدة باطل و نظریة نادرستی هم داشته باشد، خود را بر حق می داند، ولی چه چیزی حقیقت را روشن می سازد؟ یکی نقد عادلانه و منصفانه است و یکی هم انصاف در پذیرش و قبول حق!

ما در محاصرة حجم عظیمی از مطالب و مسائل و دیدگاه هایی هستیم که گاهی پیرایة حق به خود بسته اند؛ ولی باطنی مسموم و آلوده و انحرافی دارند؛ چه کنیم که نلغزیم؟

باید مجهز به «بصیرت» و «حق شناسی» بود و حق را از دل باطل و باطل را از درون حق، بیرون کشید و نمایاند. قرآن کریم، به چنین بصیرت و شناختی که سبب می شود انسان را بشناسد و مرز دقیق و بی راهه و درست و نادرست را بشناسد و بین آنها تمایز و جدایی ببیند، «فرقان» می گوید و آن را عطیه ای الهی برای کسانی می شمارد که اهل «تقوا» باشند؛ «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً»۵.

تقوا داشتن، به مؤمنین، نورانیت باطن و شفافیت آیینة ضمیر می بخشد که حق را می شناسد و در دام باطل نمی افتد، گاهی حرف درست، از زبان یک فرد کج فهم نیز ممکن است شنیده شود. در یک مکتب انحرافی هم ممکن است برخی حرف ها و نکته های درست یافت شود.

توصیه ای که حضرت مسیح نقل شد، بیان گر این است که اگر اهل باطل، مطلب حقی گفتند، بپذیرید؛ بی آن که به مکتب باطل آنها بگروید و اگر اهل حق، مطلب باطلی گفتند، نپذیرید؛ بی آن که در حقانیت مکتب و درستی راه آنان، به تردید افتید.

این، همان «حق محوری» در مسائل نظری و جریان های اجتماعی است. در ادامة حدیثی که از آن پیامبر الهی نقل شده، آمده است:

«اهل نقد سخن باشید و با حرف ها، نقادانه برخورد کنید؛ چه بسا یک ضلالت، با آیه ای از کتاب آسمانی تزیین و آراسته شود».

صرافان سخن و نظر

کار صراف، تشخیص خالص و ناخالص سکّه ها و جواهرات است؛ با محکی که در اختیار دارد و تجربه ای که در طول عمر، اندوخته است.

همچنان که یک سکة مسی را نقره اندود می کنند که گول زننده است و نگاه به هر دو (سکه نقرة خالص و مس نقره اندود) یکسان است، ولی ارزش آنها متفاوت است، افراد بصیر و بینا هم آگاه و «سخن سنج» می باشند و درست را از نادرست، باز می شناسند. این حقیقت، تکرار و همیشگی و همه جایی است و هر روز صحنه هایی از آن را می توان مشاهده کرد.

قرآن کریم، شیوة شیاطین را چنین معرفی می کند که حرف های باطل را «زراندود» می کنند و به همراهان و همدلان خود القاء می کنند و آنان را از مسیر حق بر می گردانند؛ «یوحی بعضهم الی بعضٍ زخرف القول غروراً»۶. از این زاویه و تعبیر، «حرف مزخرف»، باطلی است که ظاهرش آراسته به حق باشد!

بسیاری از اندیشه های باطل، با چاشنی آیه و حدیث، عنوان می شوند و باطل را با تقلب به جای حق می نشانند؛ با رنگ و لعابی دینی و فریب دهنده.

اهل فکر و بینش باید صرافانه بنگرند؛ حق شناس باشند و باطل را در لباس ها و چهره های رنگارنگش، بشناسند.

«نقد علمی»، نقاب ها را کنار می زند و فریب را بی رنگ می سازد. انتظار از دانشجویان در محیط ها و عرصه های علمی، آن است که بر بصیرت و بینش خود بیفزایند؛ تا در بی راهه نیفتند و صراف سخن و نقّاد دانش باشند و باطل را به جای حق نگیرند. به تناسب ادّعا، باید عمیق بود و دقیق!

جواد محدثی

پی‌نوشت‌ها:

۱. قیدوا العلم بالکتابه.

۲. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶.

۳. غررالحکم، حدیث ۸۹۱۷.

۴. برقی، المحاسن، ج۱، ص۳۵۹.

۵. انفال، آیة ۲۹.

۶. انعام، آیة ۱۱۲.