مقدمه مترجم

در تابستان سال ۱۳۸۳ تصمیم به ترجمه کتاب ارزشمندی با عنوان نهج البلاغه لمن، نوشته شیخ محمدحسن آل یاسین گرفتم. در این کتاب شبهاتی پیرامون انتساب خطب، رسایل و دیگر مطالب نهج البلاغه به امام علی (علیه السلام) مطرح شده بود که نویسنده به تمام آن شبهات پاسخ لازم را داده بود.

پس از توجه به این کتاب مطلع گشتم که آن در بهمن ماه سال ۱۳۶۰ به دست آقای محمود عابدی به زبان فارسی ترجمه شده و انتشارات بنیاد نهج البلاغه آن کتاب را با عنوان نهج البلاغه ازکیست؟! در ۶۴ صفحه به چاپ رسانیده است. به همین جهت، از اقدامات بعدی برای چاپ و انتشار کتاب منصرف شده و بر آن شدم تا ترجمه ام را به عنوان مقاله ای تحقیقی ـ پژوهشی در زمینۀ متون روایی به ویژه نهج البلاغه، درفصل نامۀ تخصصی حدیث اندیشه به چاپ برسانم تا از این رهگذر خوانندگان بتوانند مقایسه ای تطبیقی میان این دو ترجمه داشته باشند و بیشتر به نقاط ضعف و قوّت آن دو دست یابند.

مقدمه مؤلف

الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه، سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین.

در اوایل سال (۱۳۹۵ ه۱۹۷۵ / م) مجلّۀ البلاغ عراق درخواست نمود تا بحثی را پیرامون نهج البلاغه و میزان صحت انتساب مطالب این کتاب به امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب (علیه السلام) بنویسم. این کار به مثابۀ پاسخ به سؤال یکی از خوانندگان این مجله بود که در این باره سؤال نموده بود.

در آن هنگام، مقالۀ مفصّلی را با عنوان «نهج البلاغه لمن؟» به رشتۀ تحریر درآوردم و در آن تمام شبهات و تشکیکاتی را که در انتساب این کتاب به امام علی(علیه السلام) مطرح شده بود، بیان کردم؛ سپس، به گونه ای صحیح و علمی و متقن، با در نظر داشتن اختصار و ایجاز و با توجه به جایگاه مجلّه، حجم و حیطۀ بحثهای منتشر شده در آن، هر کدام از شبهات را پاسخ دادم.

پس از مدتی، مجله مصری الکاتب در شمارۀ ماه می سال(۱۹۷۵ م)، به صورت غافلگیرانه، مقاله ای را با قلم استاد محمود محمد شاکر منتشر نمود و او در آن مقاله حمله ای مهیب بر نهج البلاغه و هر کس که بگوید نهج البلاغه کلام علی(علیه السلام) است نموده بود. آن حمله بیش از آنکه موجب تعجب و تأیید ننمودن آن سخن شود ترحّم بر نویسنده و لبخند بر لبان محققان را برانگیخت. [در این حال] من به نوشتن ردّی مفصل و طولانی بر آن حرفها و سخنان بیهوده مبادرت ورزیده و آن ردّیه را با پست سفارشی ضمانت دار به ادارۀ مجلۀ الکاتب فرستادم؛ اما تا آنجا که می دانم، این مقاله منتشر نشد و حتی اشاره ای نیز به آن نگردید. چه بسا مجله با این اهمال و سستی دربارۀ نشر ردّیۀ [من] خواسته تا بر عینیت گرایی و سبک خود در دوران جدیدش تأکید کند.

در تابستان همان سال، برای گردش، به چندین کشور عربی رفتم و در اثنای آن سفر با تعدادی از بزرگان، فرهیختگان و پژوهشگران ملاقات کردم. [باید دانست که] احادیث و روایات ما سهمی همچون سهم شیعه و نصیبی فراوان در میراث [ما] دارند و نهج البلاغه، قلّۀ این میراث و برجسته ترین ویژگی آن است. من از آن شخصیتهای ارجمند، با اصرار [فراوان]، خواهش نمودم تا بحثی را دربارۀ سند نهج البلاغه منتشر کنند تا شک و گمانی را که دربارۀ انتساب این کتاب به امام علی(علیه السلام) وجود دارد، در حدّ تعبیرات نویسندگان معاصر، از بین برده و نقاط را بر حروف قرار دهند.۱ وقتی سرانجام، گذارم به بیروت افتاد شرح آن بحث را در جزوه ای کوچک و مستقل از سر گرفته و آن جزوه را برای قدردانی از این دوستان و اقامتم، در سایۀ اشتیاق شدید و فراوان آنان، تقدیمشان نمودم هنوز هم چاپ خانه های کشورهای عربی مشغول چاپ و در حال گردش اند و هر روز شمار سرسام آوری از کتب، نشریه ها و روزنامه ها را منتشر کرده و محقق برای خواندن مقداری از آن برآیند عظیم در تولید گریزی از سیر در ماورای آن مطالب به چاپ رسیده، ندارد. این خود زمانی به وقوع پیوسته است که اطلاع بر همۀ مطالب و منشورات خارج از توان انسان گشته است.

هنوز یک سال نگذشته بود که در طول چند ماه، به طور کامل، قانع شدم و بدین نتیجه رسیدم که هجوم خشونت بار برنامه ریزی شده ای علیه نهج البلاغه وجود دارد، هر چند که با هجومهای قبلی هماهنگی و ارتباطی ندارد. این آقایان در پشت این هجوم مدبّرانه هدف بزرگی را دنبال می کردند.

پس از مجلّۀ الکاتب و مقالۀ محمود محمد شاکر در ماه مِی، مجلۀ الهلال و مقالۀ دکتر شفیع السید در ماه (دسامبر) و سپس در ماه فوریه مجلۀ العربی، مقالۀ دکتر محمد الوسوقی بر ما ظاهر گشت.

اگر ما سال دوّم نیز منتظر می ماندیم ماه های دیگر و مجلات جدیدی را می دیدیم که به این لیست وارد می شوند تا در آن برای هجوم خود جایگاهی اشغال نموده و شماری از حملات را به خود اختصاص دهند. اینها همه برای چه بود؟ این خطرهای فکری که نهج البلاغه آنها را با خود حمل می کند تا جنگ، به این شکل پی در پی و منظم بر آن شدّت گیرد چیست؟ آیا بنای فرهنگ نوین، که برادران عزیزمان در مصر و کویت داعیه اش را دارند، متوقّف بر نابودی نهج البلاغه و در هم کوبیدن آن است؟! آیا نهج البلاغه در مقابل دعوت استوار به ضرورت گشایش در افکار و اندیشه های معاصر، سدی ایجاد کرده است که داعیان [این دعوت] چاره ای جز در هم شکستن این سدّ نفوذ ناپذیر نمی بینند؟!

نمی دانم! منجم پیشگو نیز نخواهد دانست!

در تمام این مسائل یک مسئلۀ خنده دار، که گریه آور نیز هست، این است که چیزی که به ذهن هیچ کس خطور نکرده و در فکر هیچ انسانی دور نمی زند، به یکی از سلاحهای جدید در این معرکه تبدیل گشته است. شاید، این همان معنای تلاش و ابتکار و برآوردن چیزی باشد که پیشینیان نتوانستند آن را بیاورند! محمود محمد شاکر یکی از دلایل جعلی بودن نهج البلاغه و بر ساخته بودنش را این می داند که نهج البلاغه کلامی بسیار ضعیف است و وقتی این شخص در مورد نهج البلاغه این سخن را می گوید به خوبی در می یابیم که سلاح جدیدی را به کار برده که غیر از او کسی به به کار گیری آن شهرت نیافته است. ولی متأسفانه، این سلاح، سلاحی ناکارآمد است که همچون سلاحهای بی فایده در عهد خلیفۀ بد آوازه، ملک فاروق، به عقب بازگشته [و صاحب خود را مورد هدف قرار می دهد].

و اگر یکی از تشکیک کنندگان متقدّم در نهج البلاغه این کتاب را به شریف رضی نسبت می داد به این جهت بود که سید رضی ادیبی بزرگ است که در آوردن تعابیر عالی و ترکیبهای فصیح و الفاظ نو مشهور بوده است. اما، هیچ کس، حتی کسانی که در نهج البلاغه تشکیک کرده اند، نگفته است که کلام این کتاب کلامی بسیار ضعیف است. کافی است که آنچه را دکتر شفیع السید، آخرین تشکیک کننده که آخرین هم نخواهد بود، در این باب بیان کرده بخوانیم؛ زیرا ایشان می گوید:

«… علاوه بر بلاغت سخن و استواری عبارت، که امام به آوردن آن شهرت یافته است، به هر حال، نسبت این نصوص و متون از لحاظ ترکیب لغوی و شکل بیانی آن به علی(علیه السلام) بعید به نظر نمی رسد».۳

دومین سلاح از آن سلاحهای جدید معروف در این عرصه، تأکید بر ارتباط بین غلو و صحت انتساب نهج البلاغه به علی (علیه السلام) است. با هم این جملات را می خوانیم تا ویژگیهای این سلاح جدید برایمان آشکار گردد:

دکتر شفیع السید می گوید:

«برخی از شیعیان، در ارج نهادن به علی (علیه السلام)، غلو و افراط کرده تا آنجا که او را به سطح کسانی رسانده اند که خداوند با وحی خود آنان را برگزیده است. یکی از اینان خود سید رضی است، که در مقدمه اش بر این کتاب [این را گفته است]؛ سید رضی(رضی الله عنه)، برتری اش در عرصۀ بیان و غلبه بر همۀ خطبا و بلغایی که با آن دشمنند را به این شکل توجیه کرده است که: “کلام علی (علیه السلام)، کلامی است که شمّه ای از علم الهی بر آن جاریست و بوی کلام نبوی از آن استشمام می شود».۴

شرحی بر این گفته نمی توان زد؛ زیرا، این استاد زبان و ادبیات عرب معنای مسحه: نشانه و عبقه : بو را نمی داند و جز غلو و گزینش توسط وحی، مدلولی برای این دو لفظ نمی بیند! به استثنای این دو سلاح جدید، هر چه اخیراً گفته شده تکرار سخنان گذشتگان است؛ هر چند، ساخت و ترکیب گفته ها مختلف و اسلوبهای تعبیر دگرگون گشته است. خوانندۀ گرامی در لابه لای بحث، به تفصیل، این شبهات و تشکیکات را درمی یابد. همۀ آرزویم این است که هر عرصه و نقشی برای روزنه ای از نور برای احقاق حق، پرده برداری از حقیقت و از بین بردن تاریکی دورانهای عصبیت جاهلی و خواسته های ناهنجار و زشت وجود دارد، برای این کتابچه نیز باشد. اگر در این امر موفقیت حاصل نمودم خوش اقبال بوده و اگر توفیقی کسب ننمودم همین برایم بس که تلاش خود را کرده ام (و الحمد الله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لو لا أن هدانا الله) و آخرین خواسته و دعایمان این است: الحمد لله ربّ العالمین.

عراق ـ بغداد: کاظمیه

محمد حسن آل یاسین.

متن کتاب

مجله درخشان البلاغ نامه ای را که یکی از خوانندگان به دفتر مجله فرستاده بود به من ارسال کردند، که در آن از میزان صحت کلامی که برخی مردم نسبت به آن تردید دارند سؤال شده بود. آن سخن درباره تشکیک نسبت به نهج البلاغه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السّلام) و متهم نمودن سید رضی به جعل و ساختن آن نامه ها و خطبه ها بود.

[اکنون]، به عنوان پاسخ گویی به خواسته مجله البلاغ این صفحات را مقابل سؤال کننده و تمام خوانندگان عزیز نهاده، به امید آنکه علی رغم اختصارش غرض و مقصود را به طور کامل بیان نماید و حق این بحث را ادا کند. و الله ولی التوفیق.

همچنان که پژوهشگران نکته بین می دانند، کتاب نهج البلاغه را شریف رضی، محمد بن حسین، درگذشته به سال ۴۰۶ هجری، گردآوری نموده و برگزیده ای از کلام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را در آن به ودیعه نهاده است. تصنیف این کتاب، طبق تصریح سید رضی، در رجب سال ۴۰۰ هجری پایان پذیرفته است.

جرجی زیدان، طبق عادتی که در خیالات و اوهام و مسایل مغلطه انگیز دارد، در اینجا نیز برایش توهمی حاصل شده و در نتیجه گردآوری این کتاب را به شریف مرتضی، علی بن الحسین۵ نسبت داده است. این اشتباهی بزرگ و نابخشودنی است. او در این اشتباه، بدون هدایت جویی و تثبت، دنباله رو استادش بروکلمان است که می گوید: «قول صحیح آن است که شریف مرتضی آن را گردآورده است».۶

اگر بروکلمان و جرجی زیدان و هر کس که با آنان هم قدم بوده و پیروشان است، به دو کتاب شریف رضی با عناوین: حقائق التأویل و المجازات النبویه که هر دو چاپ شده و معروفند، مراجعه کنند درمی یابند که خود شریف رضی چند بار به صورت پی در پی اشاره می کند که او، خود گردآورنده کتاب نهج البلاغه بوده است.۷

این حقیقت به ظن راجح من بر استاد محمود محمد شاکر، آنچنان که بر دو شخص پیش از او مخفی بوده، پوشیده نبوده است؛ در نتیجه، او سعی داشته تا با طرح تشکیکش درباره گردآوری نهج البلاغه توسط شریف رضی یا شریف مرتضی خواننده را در وهم و گمان بیندازد.۸

من از اهمیت و جایگاه این کتاب بهره فراوانی برده ام و تاکنون در گذر قرنها از هیچ کتابی به این اندازه بهره نبرده اند. شروح این کتاب طبق شمارش برخی از مؤلفین به هفتاد و پنج شرح می رسد.۹

مؤلف دیگری صد و یک شرح را بر نهج البلاغه برشمرده است.۱۰

عجیب نمی نماید که نهج البلاغه تمام این اهمیتها و جایگاه ها را داشته باشد؛ زیرا، علی (علیه السّلام) پیشوای فصیحان و سرور بلیغان بوده است. در مدح کلامش گفته اند: «کلام علی (علیه السّلام) پایین تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوقات است» و مردم، آنچنان که عزّالدین بن ابی الحدید روایت می کند که سخنرانی و نوشتن را از علی (علیه السّلام) آموخته اند.

عبدالحمید بن یحیی الکاتب گوید: «هفتاد خطبه از خطبه های أصلع [منظور، علی (علیه السّلام) است] حفظ کردم. این خطبه ها پی در پی [از دهان ایشان] فیضان کرده و به بیرون تراوش می کردند».

ابن نباته گوید: «من گنجی از خطابه ها را حفظ نموده ام که انفاق و نشر آن موجب گسترش و فراوانی آن می شود. من صد عنوان از مواعظ علی بن ابی طالب را حفظ کردم.

هنگامی که محفن بن ابی محفن به معاویه گفت: «از پیش ضعیف ترین مردم آمده ام»؛ [یعنی علی (علیه السّلام)]، معاویه به او گفت: «وای بر تو! او چگونه ضعیف ترین مردم است؟! به خدا قسم کسی غیر از او فصاحت را بر قریش پایه گذاری نکرده است».۱۱

شیخ محمد عبده گوید:

«در میان اهل زبان، کسی نیست مگر آنکه گفته است: کلام علی بن ابی طالب (علیه السّلام) با شرافت ترین سخنان و بلیغ ترین آن پس از کلام الله تعالی و کلام پیامبر اوست. [کلام علی (علیه السّلام)] پر محتواترین کلام، بالاترین اسلوب و جامع ترین سخن از لحاظ معانی عالی می باشد».۱۲

دکتر زکی نجیب محمود گوید:

«در بینش و دیدگاهمان پیرامون سخنان برگزیده امام علی (علیه السّلام) که شریف رضی (۹۷۰ ه /۱۰۱۶ م) ; انتخابش کرده و نام نهج البلاغه را بر آن نهاده است گل گشتی می کنیم و خود را مقابل زیبایی عبارات و ژرفای معانی آن بهت زده می یابیم. هرگاه سعی نماییم تا این سخنان را ذیل عنوانهای اصلی عامی که دربردارنده همه عناوین باشد گردآوری کنیم، غالباً، این سخنان را پیرامون سه موضوع اصلی می یابیم. خود این موضوعات عناوینی اصلی است که تلاش های فلاسفه قدیم و جدید به طور یکسان به آن برمی گردد. باید دانست که این موضوعات، خدا، جهان و انسان است. در این صورت این مرد [علی (علیه السّلام)]، هر چند قصد فلسفه گویی نداشته است ولی، طبیعتاً و به خودی خود، فیلسوف است. اگر فلاسفه مخالفت نمایند در اینکه اینان بوده اند که برای اوّلین بار به ذهنشان رسیده تا به اندیشه شان درباره شکل مبدأ آفرینش و پایان آن، نظم و ترتیبی دهند، [باید گفت که] علی (علیه السّلام) است که سخنان فلسفی را، با توجه به موارد نیاز و شرایط خاص آن، به تفصیل بیان می دارد.۱۳

برای برخی از متقدمان پذیرش اینکه نهج البلاغه نمونه ای از کلام علی (علیه السّلام) و تصویری کوچک از شیوه دیانت و سیاست مداری عمومی آن حضرت و اداره عمومی دولت و حکومتش باشد، سخت است. شیوه ای که حضرت (علیه السّلام) هنگام به دستگیری خلافت قصد پیاده سازی آن را در عرصه عمل داشت. پس متقدمان با تیرهای شک و تردید رو سوی نهج البلاغه نهاده و اعتقاد یافتند که این کتاب کلام علی (علیه السّلام) نیست، بلکه، گردآورنده کتاب که آن را به حضرت علی (علیه السّلام) منتسب کرده، خود واضع و سازنده این کتاب است.۱۴

برخی از متأخران [نیز]، به شیوه آن دسته از قدمای مذکور عمل کرده و آن شبهه ها را مطرح نموده و شک و تردیدها را باز تکرار نمودند. یکی از اینان جرجی زیدان است که می گوید:

«اگر به دقت بنگریم درمی یابیم که بسیاری از آن خطبه ها از علی (علیه السّلام) نیست و آن هم به جهت اختلاف ساختار و مخالف بودن معانی و مفاهیم اسلوبها با عصر علی (علیه السّلام) است».۱۵

موسیو دیمومبین نیز همین اعتقاد را دارد و آنچنان که دکتر زکی مبارک نقل می کند، او قصد داشت تا از ارزش خطبه ها و رسائل منتسب به علی بن ابی طالب بکاهد. آن هم از رهگذر استناد به اینکه شریف رضی خود سازنده نهج البلاغه است. مسأله ای که از مدتها پیش رایج و شایع گشته است .۱۶

استاد محمود محمد شاکر نیز بر سبیل این دو تن گام نهاد. دکتر زکی نجیب محمود با تکیه و اعتماد بر سخنان گران بهای محفوظ در نهج البلاغه شگفت زده شده و این مطلب، محمود محمد شاکر را می آزرد. سخن دکتر زکی نجیب روح محمود محمد شاکر را می آزرد. دکتر زکی نجیب گفته بود: «اگر به دقت بنگریم، درمی یابیم که چه مقدار ادب، حکمت، زیرکی، باهوشی و سیاست مداری در شخصیت این مرد [علی (علیه السّلام)] جمع شده است.» این مسأله عصبانیت محمود محمد شاکر را برانگیخته وتصمیم گرفت تا تعلیقه و ردّی مفصّل، پر سر و صدا و جنجالی بر گفته زکی نجیب بنویسد. او می گوید:

«آیا بهتر نبود زکی نجیب در شیوه شناخت خود از نهج البلاغه از دیگران سؤال کند و یا دست کم تلاش نماید تا بیندیشد و در نهایت از صحت انتساب سخنان نهج البلاغه به علی (رضی الله عنه)، اطمینان حاصل کند؟ هرگاه صحت انتساب این سخنان به علی باطل باشد، دریافت ویژگیهای شخصیتی علی از این سخنان نقل شده کاری بیهوده است».۱۷

او در ادامه، ضمن اظهار فتوای عجیب و غریبی چنین می گوید:

«نگاه اوّل به تمام سخنان کتاب نهج البلاغه ما را به این قطعیت می رساند که هرگز تمام این سخنان، علی رغم وفور آن، بر زبان علی (رضی الله عنه) جاری نگشته و همانا پس از اوّلین بررسی دقیق تنها نزدیک به ده سخن باقی می ماند که از علی صادر شده است و اگر نسخه ای را که شیخ محمد عبده به چاپ رسانیده چهارصد صفحه باشد، تنها کمتر از چهل صفحه از آن صحیح است و به علی منتسب می باشد».۱۸

او دلیلی را بر این سخن خود اقامه نمی کند مگر اعتقاد به اینکه در نهج البلاغه سخنانی است که صدور آن از شخصیتی مثل علی (علیه السّلام) شایسته نمی باشد و دیگر آنکه ابوعبید قاسم بن سلام در کتاب خود تمام الفاظ غریب و مشکل نهج البلاغه را شرح نداده است؛ بلکه، «تعداد احادیث علی، در کتاب غریب قاسم بن سلام، یک چهارم تعداد روایات عمر بن خطاب است».

سپس برای اطمینان خواننده از سخنش، اضافه می کند که: «ادله دیگری بر بطلان انتساب مطالب این کتاب به امیر المومنین وجود دارد»؛۱۹ ولی او هرگز این دلیلها را ذکر نکرده است.

محمود محمد شاکر، علی رغم اینها، سخنانی را به سود ما و در جهت افزایش آگاهی، به این صورت بیان می دارد:

«عقل و نظر صریح و نقل و بررسی مبرهن دلالت دارد به اینکه کتابی این چنین، کتابی است که باید به عصر حاضر منتسب شود و شایسته دکتر زکی نجیب نیست که در دریافت و نتیجه گیری اش بدون تفحّص و جستجو درباره کتاب، شتاب زده عمل کند. اگر بیشتر تلاش و بررسی می کرد درمی یافت که مطالب کتاب حاوی سخنانی بسیار ضعیف است. شریف رضی بیشتر این کتاب را پس از گذشت روزگاران پیاپی به عنوان نماینده علی بن ابی طالب و همچنین نماینده قرن اوّل هجری نگاشته است».۲۰

۶۵۲۵۹;۶۵۲۵۲;ۀ این اشخاص، بدون شناخت قبلی صحیح، تلاش در جهت نابودسازی این ساختار والای فکری دارند. ساختاری که در نهج البلاغه نقش آن را به شیواترین صورت ایفا می کند.

برخی از نویسندگان، ادیبان و پژوهشگران، عهده دار ردّ این سخنان و برهان آوردن بر ساختگی بودن این فرضیات و دروغین بودن این ادعاها شده اند.

از پیش قراولان اثبات بطلان این شبهات، ادیب هم عصر شریف رضی، عزّالدین بن ابی الحدید است که در شرح خود بر نهج البلاغه به این امر همت گماشته است. اکنون چند نمونه از نوشته های این ادیب را برایتان نقل می کنیم:

«بسیاری از هواپرستان می گویند: “حجم زیادی از نهج البلاغه سخنانی برساخته است که گروهی از فصیحان شیعه آن را ساخته اند” و چه بسا آن را به ابوالحسن رضی و دیگران نسبت می دهند. اینان قومی هستند که عصبیت، چشمهایشان را کور کرده و در نتیجه، از راه و روشی واضح و آشکار گمراه گشته اند … و من برایتان با سخنی کوتاه، اشتباه ذهنی اینان را بیان می دارم: به نظر من، [طبق نظر مخالفان] باید گفت: یا همه نهج البلاغه ساختگی است، یا بخشی از آن؛ زیرا، فرض اوّل ضرورتاً باطل است؛ چرا که ما به تواتر، صحت إسناد بخشی از نهج البلاغه را به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می دانیم و همه یا بیشتر محدثان و مورخان، بسیاری از سخنان نهج البلاغه را نقل کرده اند. اینان شیعه نبوده اند تا به غرض ورزی منتسب شوند.

فرض دوّم بر اثبات قول ما دلالت دارد؛ زیرا، هر کس با فن سخنوری و خطابه مأنوس بوده و بخشی از علم بیان را به خوبی فرا گرفته باشد، به طوری که در این مجال صاحب ذوق باشد، از تمییز بین سخن زشت، فصیح و أفصح و بین سخن اصیل و غیر آن گریزی ندارد [یعنی می تواند بین اینها تمییز قایل شود] و هرگاه به مکتوبی که دربردارنده کلام جماعتی از سخنوران یا فقط کلام دو خطیب است آگاهی یابد می تواند بین این دو کلام فرق گذارد و میان دو روش سخنوری تمایز قائل شود.

بدانید که ما علی رغم شناختمان از شعر و نقد آن، اگر دیوان ابوتمام را ورق بزنیم، در میان آن، به قصائد یا قصیده ای که دیگران آن را سروده اند دست می یابیم و با ذوق خود، تفاوت این قصائد با شعر ابوتمام، شخصیت، مسلک و مذهب او را در عرصه شعر درمی یابیم و هرگاه در نهج البلاغه بیندیشی همه آن را همسان، یک روح و یک اسلوب می یابیم. مثل جسمی بسیط که برخی از بخشهایش، در ماهیت، مخالف با بقیه قسمتهایش نمی باشد. مانند قرآن، محکم و استوار. اوّلش مانندِ وسطش و وسطش همانند آخرش می باشد… از رهگذر این برهان، گمراهی و ضلالت کسانی که معتقدند این کتاب یا بخشی از آن جعلی و فقط منتسب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) است بر ایتان آشکار شد».۲۱

وقتی که برخی از نویسندگان معاصر، هر چند استاد ادبیات هستند، نسبت به این اسلوب نقدی و پژوهشی در بررسی متون ادبی جاهلند، یکی از آنها که مانعی در مقابل خود نمی یابد سخنی را به این مضمون می گوید:

«به درستی که انتساب شریف رضی، گردآورنده نهج البلاغه، به خاندان علوی… ممکن است خود سببی جهت شک و انگیزه ای برای اتهام او به جانبداری و تعصب باشد… برخی از توصیف کنندگان شریف رضی درباره اش گفته اند: “او شاعری بزرگ است که شعرش فصیح و الفاظش عظیم و بلند معناست…” علاوه بر این، نامه نگار و نویسنده ای بلیغ است که عباراتی قوی به کار می گیرد و بر چنین افرادی سهل است که کلامی شبیه کلام علی (رضی الله عنه) در بلاغت الفاظ و توانمندی و استحکام سبک و روش بیافرینند».۲۲

ابن ابی الحدید از شیخش، ابوالخیر واسطی نقل می کند که روزی ابوالخیر از استادش ابن الخشاب، پس از اینکه قرائت خطبۀ معروف شقشقیه علی [علیه السّلام] را پایان دادند، پرسید: «آیا معتقدید که خطبه شقشقیه جعلی است؟» ابن الخشاب گفت: «به خدا قسم نه» و من به او گفتم:

«بسیاری از مردم می گویند: “خطبه شقشقیه از سخنان شریف رضی (رحمه الله تعالی) است.” چطور ممکن است این روح کلام و این اسلوب از شریف رضی یا دیگران باشد؟ ما بر رسایل شریف رضی دست پیدا کرده ایم و شیوه سخنوری و هنرش را در کلام نثرگونه شناخته ایم…»

ابن خشاب سپس گفت:

«به خدا قسم، من این خطبه را در کتبی که دویست سال قبل از تولد سید رضی نوشته شده است یافته ام. من این خطبه را به صورت نوشته با خطوطی که آن را می شناسم یافته ام و می دانم که خطوط عالمان و ادیبانی است که قبل از تولد ابواحمد، بزرگ خاندان عرب، پدر شریف رضی، می زیسته اند» .۲۳

ابن ابی الحدید بر این خطبه [شقشقیه] حاشیه و تعلیقه ای نوشته و می گوید:

«من بسیاری از بخشهای این خطبه را در نوشته های شیخمان ابوالقاسم بلخی، امام و پیشوای معتزله بغداد، در عصر خلافت مقتدر عباسی، در زمانی طولانی، قبل از اینکه شریف رضی متولد شود یافته ام. همچنین بسیاری از قسمتهای این خطبه را در کتاب ابوجعفر، ابن قبه، که از شاگردان شیخ ابوالقاسم بلخی (رحمه الله تعالی) بود و در آن عصر پیش از تولّد رضی (رحمه الله تعالی) از دنیا رفت، یافته ام».۲۴

هنگامی که امام زبدی، یحیی بن حمزۀ علوی، درگذشته به سال (۷۴۵ ه ( شرح حال علی (علیه السلام) را بیان می دارد می گوید:

«عظیم ترین کلام علی [علیه السّلام] سخنانی است که در نهج البلاغه آمده است و نقل این کتاب از ایشان به تواتر ثابت شده است و همگی بر صحت آن اتفاق نظر دارند».۲۵

نویسنده مصری معاصر، محمد عبدالغنی حسن گوید:

«ما هرگز این سخن را دوباره نمی گوییم که نهج البلاغه کلام خود شریف رضی است و از امام علی (کرم الله وجهه) نمی باشد؛ زیرا، گفتن آن موجب می شود که خیره سران یک بار دیگر بخندند. ابن ابی الحدید، در قدیم، به خوبی از این قضیه دفاع نموده و در زمان ما نیز شیخ محمد محیی الدین عبدالحمید، به زیبایی، از این مسأله دفاع کرده است».۲۶

همان طور که دکتر زکی مبارک د رتعلیقش به شک و تردیدهای موسیو دیمومبین می گوید:

«ما در این مسأله، تمام جوانب احتیاط را مد نظر می گیریم؛ زیرا، جاحظ برایمان نقل کرده است که خطبه های علی [علیه السّلام]، عمر و عثمان در مجموعه های روایی، حفظ و نقل شده است و این یعنی خطبه های علی [علیه السّلام] قبل از شریف رضی مشهور و معروف بوده است و کسانی که نهج البلاغه را به شریف رضی نسبت می دهند، به عنوان دلیل، می گویند که او آن کتاب را به خاطر غرضهای شیعی برساخته و چرا ما نیز از طرف خود بیان نداریم که تهمت جعل و ساختگی بودن این کتاب جهت تأیید دشمنان و مخالفان تهاجمات شیعی است؟» ۲۷

هر چه باشد، علی رغم نبود مجال در این صفحات و گسترده نبودن آن جهت بررسی این موضوع، آن چنان که شایستۀ شرح و تفصیل است، ما این مسأله را تا حدی که مناسب این مجال و حجم آن باشد مطرح کرده و با حفظ امانت، به صورتی مفید و موجز، به بیان شباهتی که تشکیک کنندگان در این زمینه وارد کرده اند می پردازیم؛ همان طور که به صورت موجز به بیان جوابها و پاسخهای این شبهات اقدام می ورزیم تا حقیقت پدیدار گشته و بطلان شبهات آشکار گردد و افق صبح برای هر صاحب بصیرتی تجلی یابد.

شبهه های مطرح درباره نهج البلاغه

شبهه اوّل: وجود موارد خرده گیری از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در نهج البلاغه که مناسب شأن آنان نمی باشد و این ایراد گیری امام علی (علیه السّلام) شایسته شأن والا و شخصیت برجسته ایشان نیست.

شبهه دوم: تکرار دو لفظ وصی و وصایه در نهج البلاغه. مسلمانان در آن روزگار این کلمه را نمی شناختند و مدتی طولانی پس از آن دوران ، واضعان این لفظ را اختراع کردند.

شبهه سوّم: طولانی بودن برخی از خطبه های وارد شده در نهج البلاغه مثل خطبه ای که در موسوم به: القاصعه است و خطبه ای دیگر که موسوم به الأشباح است. همچنین طولانی بودن برخی از نامه ها مانند: العهد که نامه ای است که امام (علیه السّلام) وقتی مالک را به عنوان والی مصر گماشت، برایش نوشت و اینها، هم در آن عصر و هم در این زمان، مخالف اسلوب رایج نزد صحابه و دیگر بلیغان می باشد.

شبهه چهارم: سجع و آرایه های ادبی و صنایع لفظی و تعابیر آرایه دار که ادبیات عرب پس از عصر امام علی (علیه السّلام) با آن آشنا گردید.

شبهه پنجم: ظرایف توصیفی، آن چنان که در خطبه های مربوط به توصیف خفاش، طاووس، مورچه و ملخ وجود دارد. این از مواردی است که نمونه ای از آن را در کلام نقل شده از عربهای صدر اسلام نیافته ایم.

این خود از تأثیرات به عربی برگرداندن میراثهای یونانیان و ایرانیان و اثر پذیری قوم عرب از این میراثهاست. این موضوع مدتی بسیار طولانی پس از عصر امام (علیه السّلام) به وقوع پیوسته است.

شبهه ششم: به کارگیری شمارشهای عددی؛ مثل: «استغفار شش معنا دارد»، «ایمان بر چهار پایه است» و «صبر چهار شعبه دارد». این از آثار اثرپذیری از تعریب [به عربی برگرداندن متون] است. که در عصر امام (علیه السّلام) معروف و رایج نبوده است.

شبهه هفتم: بیان عباراتی در نهج البلاغه که خواننده گاه ادعا بر علم غیب امام (علیه السّلام) را از آن دریافت می کند و این از مسایلی است که باید از شخصیت امام (علیه السّلام) تنزیه شود و او را از آن بری دانست؛ زیرا، ادعای علم غیب از اختصاصات نبوّت است و هیچ کس پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) حق ادعای آن را ندارد.

شبهه هشتم: وفور استعمال کلمات هم خانواده با زهد و بیان مرگ. این از یک سو از دستاوردهای فرهنگ مسیحیت و از سوی دیگر حرکت صوفی گرایانه است و همه این مسایل واقعاً پس از عصر علی (علیه السّلام) روی داده است.

شبهه نهم: برخی از کتب و مصادر کهن نقل نموده اند که پاره ای از جملات واردشده در نهج البلاغه منسوب به افراد دیگری است.

شبهه دهم: بسیاری از کتابهای لغت و ادبیات عرب استشهادی به مطالب نهج البلاغه ندارند و روی گردانی آن بزرگان از این امر، دلیلی است برای اینکه بزرگان، صحت انتساب نهج البلاغه به امام علی (علیه السّلام) را رد کرده اند.

این خلاصه را کوتاه و با حفظ امانت، از تشکیکها و شبهاتی که در مسأله استناد نهج البلاغه به امام علی (علیه السّلام) مطرح شده است نقل نمودیم.

در ادامه یک به یک جواب این شبهات را ایراد می کنیم. امید است که پژوهنده را راضی و انسان سرگشته را قانع سازد.

جواب شبهه اول

صحبة [همنشینی]، در لغت، به معنای معاشرت و هم عصر بودن است. توافق آرا و اتحاد عقاید هم نشینان، هرگز، با این صحبة ارتباطی ندارد. خداوند تعالی در قرآنش می فرماید:۶۴۸۳۱;قال له صاحبه أکفرت بالذی خلقک۶۴۸۳۰; ؛ [همنشیناش که با او صحبت می کرد، به او گفت: “آیا به خدایی که تو را آفریده کفر می ورزی؟].” خداوند تعالی این آیه را خطاب به کفار مکه می فرماید. همچنین، آیۀ: ۶۴۸۳۱;ما بصاحبکم من جنة۶۴۸۳۰;؛ [همنشین شما جنون ندارد] و دیگر شواهد قرآنی، حدیثی و شعری در این زمینه.

از اینجا مشخص می گردد که هر کس با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هم عصر بوده و معاشرت داشته، حتی اگر اطلاق لفظ صاحب؛ [همنشین] بر او صحیح باشد، نمی توان به صرف آن هم عصری و معاشرت، به ایمان، تقوا، پرهیزکاری و مورد اعتماد بودن متّصفش کرد؛ بلکه باید تحقیقی گسترده در مورد عملکرد آن صحابی انجام داد تا در پرتو مسلک، تدین و التزامش به دین اسلام، میزان وثاقت [مورد اعتماد بودن] و تزکیه حقیقی او را دریافت.

در این زمینه روایت بخاری، به نقل از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، برای اثبات مدّعیان کافیست.

پیامبر فرمودند:

«مردانی از شما صحابه در قیامت به سویم می آیند و هنگامی که می خواهم با آنان دست بدهم در مقابلم به لرزه می افتند. من می گویم: “پروردگارا، اینان اصحاب من هستند” [چرا می لرزند؟] پس خداوند می فرماید: “نمی دانی پس از تو چه کارها و اعمالی انجام دادند”».

در عبارت دیگری آمده:

«من می گویم: “پروردگارا ، اینان امت من هستند؛” پس خداوند می فرماید: “تو نمی دانی؛ آنان پس از تو به عصر جاهلیت و عقب ماندگی برگشتند”».

در عبارت سوّمی آمده:

«گفته می شود: “نمی دانی که چگونه پس از تو اینان تغییر کردند.” من می گویم: “عذاب! عذاب! برای کسانی که پس از من تغییر کردند”».۲۸

ابن ماجه این گونه می گوید:

«رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: وای بر شما! نکند که پس از من کافر شوید و به خاطر کفرتان گردن یکدیگر را بزنید.» ۲۹

در این صورت، همه صحابه منزّه و مبری از مذمت نمی باشند و سلامت هیچ کدام از آنان حرام نمی باشد؛ بنابراین، اشکالی نخواهد داشت که علی (علیه السّلام) مطالبی را در باب مذمّت و ملامت صحابه ای که مستحق آن هستند، به گونه ای خاص و ویژه، بیان دارد [و از این رو بود] که برخی از صحابه اسلحه را به سمت علی (علیه السّلام) نشانه گرفته و به او اعلام جنگ دادند.

آنان دوست داشتند به هر وسیله و به هر شیوه ممکن، علی (علیه السّلام) را بکشند و خونش را بریزند. از اینجا درمی یابیم که این الفاظ ذمّ، آن چنان که محمود محمد شاکر معتقد است، به شکلی نیست که صدورش از شخصی مثل علی (علیه السّلام) در دین؛ علم و تقوا شایسته نباشد و آن چنان که دکتر شفیع سید ادعا می کند، بیان این الفاظ از مواردی نیست که باید به خاطر تنزیه و پاک نگاه داشتن علی (علیه السّلام) از فرود آمدن تا این سطحِ کلام [و بیان این چنین الفاظی] آن را انکار کرد. آیا مذمّت ناکثین و قاسطین و خرده گیری از مارقین و منحرفین، عملی منافی تقوا و مخالف احکام دین است؟ بنابراین، دور نمی نماید که علی (علیه السّلام) این افراد و مانند آنها را مذمّت کند و بیان این الفاظ ذم در کلام علی (علیه السّلام) به گونه ای نیست که ما را در انتساب کلام به ایشان به شک بیندازد؛ زیرا، [در مواردی دیگر] علی (علیه السّلام) از صحابه ضابط و پایبند به دین و ملتزم به آن، مدح و ثنای جمیل نموده است؛ تا حدی که در فراق آنان آه می کشید و در نبودشان دل سوزی می نمود؛ زیرا، آنان قاریان و تلاوت کنندگان قرآن بودند و حقّ قرآن را به خوبی به جا آوردند. آنان در فرایض دین تدبّر نموده و واجبات را بر پا داشتند. سنت را زنده کردند و بدعت را میراندند۳۰… . این همان طریق عینیت گرایی حیرت آور و شگفتی است که علی (علیه السّلام) در طول حیاتش در آن حرکت می کرد. او حق را بیان می کند؛ با صداقت سخن می گوید؛ هر کسی را که استحقاق مدح دارد مدح می نماید و آن را که شایسته مذمّت است نکوهش می نماید و سرزنش سرزنش کنندگان برایش اهمیت ندارد.

جواب شبهۀ دوّم

کلمه وصیت و مشتقاتش چندین بار در قرآن آمده است. همچنین، در کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چندین بار تکرار شده است.۳۱ یکی از این موارد هنگامی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در اجتماع یوم الإنذار فرمودند:

«کدام یک از شما مرا بر این امر یاری می کند؟ کدام یک از شما مرا پشتیبانی می کند تا برادر، وصیّ و خلیفه من در میان شما باشد؟».

قومی که آنجا بودند همگی عقب کشیده و شانه خالی کردند پس علی (علیه السّلام) برخاست و گفت: «ای پیامبر خدا…».۳۲ همچنان که احادیث نبوی متعددی وجود دارد که پیامبر در آنها علی (علیه السّلام) را به وصی یا افضل الأوصیاء یا خاتم الوصیین توصیف کرده است که کتب بسیار و منابع مشهور مورد اعتماد نزد مسلمانان ، این روایات را نقل کرده اند.۳۳ شعرا نیز در آن عصر، درباره این معنی، اشعاری سروده اند. یکی از آنها مرد عرصه لغت و دستور عربی، ابوالأسود دؤلی است که می گوید:

احبّ محمّداً حبّا شدیدا

و عباسا وحمزة و الوصیا۳۴

یعنی: «من محمد (صلی الله علیه و آله) و همچنین، عباس بن عبدالمطلب، حمزه و وصی محمّد (صلی الله علیه و آله) را بسیار دوست دارم». یکی دیگر از این شعرا، حسان بن ثابت است که در یکی از ابیات قصیده معروفش که خطاب به علی (علیه السّلام) سروده، گفته است:

ألست أخاه من الهوی و وصیه

و أعلم منهم بالکتاب و بالسنن ۳۵

یعنی: «[یا علی (علیه السّلام)] آیا تو در عرصه هدایت، برادر محمد (صلی الله علیه و آله) نیستی؟ آیا تو داناترین صحابه به قرآن و سنت پیامبر نیستی؟» همچنین، نعمان بن عجلان، در اثنای قطعه ای که سروده، در مدح علی (علیه السّلام) می گوید:

وصی النبی المصطفی و ابن عمه

و قاتل فرسان الضلالة و الکفر ۳۶

یعنی: [ای علی (علیه السّلام)] ای وصیّ نبیّ مصطفی و ای پسر عموی او، ای قاتل سواران ضلالت و «کفر» و شعرای دیگری که ابن ابی الحدید فصل خاصی را به آنان اختصاص داده و اشعارشان را که در باب وصایه علی (علیه السّلام) سروده اند، آورده است. این شعرا تعداد زیادی از اهل بدر و دیگر صحابه و تابعین هستند.۳۷ شاعرانی که پس از عصر صحابه و تابعین هستند، در شعرشان کلمه وصی به عنوان صفت خاص و ویژه علی (علیه السّلام) تکرار شده است؛ ولی مجال را آن قدر گسترده نمی بینیم که تمام این اشعار را یک به یک نقل کنیم. در مورد غیر شعرا، مثل مورخان و کتب تراجم (شرح حال نگاری) و دیگر مؤلفان و نویسندگان، وضع به همین ترتیب است [و آنها نیز کلمه وصی را فقط برای علی (علیه السّلام) به کار برده اند].

بنابراین، کلمه وصی لفظی نبوی و اصیل است که مسلمان و غیرمسلمان نمی تواند اصالت لغوی، دینی و تاریخی این لفظ را انکار کند؛ زیرا، اوّلین نسل اسلام این کلمه را به همان معنای خاصی که مدّ نظر ما است به کار برده است.

جواب شبهۀ سوّم

طولانی یا کوتاه بودن خطبه، عهد و نامه به جایگاه کلام ارتباط دارد. تعریف عالمان از علم بلاغت از این قرار است:

«علم بلاغت، مطابقت کلام به اقتضای حال است. اگر مقام، مقام تطویل باشد شخص بلیغ باید به إطاله کلام همت گمارد و هرگاه کوتاه نمودن اقتضا داشت باید کلام را مختصر و موجز بیان نمود».

[برای نمونه] وقتی سحبان بن وائل، یکی از بلیغان عرب، در مجلس معاویه دریافت که مقام و حال، اطالۀ کلام را می طلبد به پا خاست و پس از پایان نماز ظهر تا هنگام حلول وقت نماز عصر.۳۸ به ایراد خطبه پرداخت؛ بدون اینکه یکی از حاضرین آن را مخالف بلاغت یا خارج از حیطه اصول تکلم بداند. عده ای از نویسندگان به این شبهه پاسخ گفته اند. یکی از آنان دکتر زکی مبارک است که می گوید:

«مسأله ایجاز [اختصار] و اطناب [تطویل] غالباً، به مقتضای حال جاری می گردد. گاه نویسنده مختصر نوشته و گاه به تفصیل می نگارد و این به شرایطی بستگی دارد که مطلبش را در آن شرایط می نویسد. گاه نویسنده ای به ایجاز پرداخته و چیزی فراتر از مقتضیات و مناسبات حال و مقام را در نظر نمی گیرد. پس گاهی این مناسبات، اطناب در کلام را می طلبد و گاه ایجاز را. حتی از سحبان بن وائل که به تطویل در کلام معروف بوده و گاه نصف روز را به ایراد خطابه می پرداخته است. نیز خطبه های کوتاه و موجزی نقل شده است».

«نامه ها، خطبه ها، وصایا و عهدنامه هایی که علی بن ابی طالب (علیه السّلام) به والیانش فرستاده، بر این سبک و سیره می باشد. ایشان وقتی عهدنامه ای می نویسد که در آن وظایف والی در سیاست مداری و اداره سرزمینی که تحت سیطره و نظارت اوست بیان شده، به تطویل در کلام می پردازد و هنگامی که نامه ای به برخی از اصحاب خاصّش می نویسد، در مقام معینی که اقتضای تطویل ندارد، سخن می گوید.».۳۹

جواب شبهه چهارم

سجع و استعاره، ۴۰آن چنان که دکتر احمد امین معتقد است، در آن عصر نامعروف نبوده است. همین مطلب برایمان بس که این دو اسلوب، اسلوبهای قرآن کریم است. شایسته است که طالب و شاگرد قرآن، بر سبک بیان اسلوبها، تعبیرات و فنّ سخن پردازی آن تسلط یابد.

محدثان و تاریخ نگاران، سجع و استعاره ای را که درکلام پیامبر (صلی الله علیه و آله) ۴۱و برخی از صحابه بوده، نقل کرده اند؛ اما قرآن که در این زمینه رهنماست، اصل این أسالیب به شمار می رود. بسیاری بر سبک هدایت این کتاب سیطره یافته اند و از اسلوبش اثر پذیرفته اند.

دکتر زکی مبارک در تعلیقه ای بر این مطلب می گوید:

«ما دریافتیم، توحیدی حدیث سقیفه را اختراع کرده و با هنرش درمی یابد که در آن حدیث باید با کلام سجع آگین با صحابه سخن گوید؛ زیرا، او زبان و [ادبیات] صحابه را [به خوبی] می دانست».۴۲

بنابراین، کلام مسجّع در آن روزگار معروف و رایج بوده است و دیگر مجالی برای شک در صحت نسبت این چنین سخنانی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و صحابه و معاصرین آن حضرت باقی نمی ماند.

جواب شبهه پنجم

توصیف دقیق چیزی در پی درنگ و تأملی دقیق در آن حاصل می شود. هر چقدر تأمل عمیق تر و دقیق تر باشد و توصیف نیز جامع تر و کامل تر باشد معنایش آن است که شخص متأمّل، بر بسیاری از ابعاد ذکاوت و نبوغ سیطره دارد.

این علما که علمشان در هر عصری آنان را به دیگران شناسانده است نبوغشان مستند بر تأمّل و تفکر در اشیا و بحث و بررسی از کنه، ذات و اعماق مجهول و پنهان آن بوده؛ آن گاه، آن راز پوشیده و مرموز و آن اعماق دست نیافتنی برای بشریت را که مردم نمی دانسته اند برایشان توصیف نموده اند. گمان نمی کنم که کسی دقت توصیف هر یک از این علما، عمق ژرف نگری، کشف اسرار و پرده های پنهان و مجهول آنان را انکار کند.

پس چگونه است که دکتر احمد امین۴۳ و همتایان او گام در این عرصه نهاده اند که توصیف دقیق علی (علیه السّلام) از ملخ و سخنان عمیق ایشان درباره مورچه را انکار کنند؟! این مطلبی است که محل بحث و نظر است و باید بررسی شود؛ حتی نزد برخی از اغفال شدگان، توصیف علی (علیه السّلام) از طاووس، دلیلی بر دروغین بودن نسبت آن خطبه به امام (علیه السّلام) است؛ زیرا، در آن زمان در مدینه طاووس نبوده است؛ [ولی باید گفت] امام در شهر کوفه طاووس را دیده است:

«در آن هنگام در کوفه میوه ها و ثمرات هر چیزی را نزد امام علی (علیه السّلام) جمع می نمودند و هدایای پادشاهان تمام سرزمینها نزد ایشان می آمد».۴۴

[در میان این هدایا طاووسی بود] که امام علی (علیه السّلام) چونان عالم باهوش و نابغه ای به بررسی دقیق آن طاووس پرداختند و آنچه را که از دقت و بررسیشان به دست آورده بودند در یکی از خطبه هایشان که در نهج البلاغه وارد شده، بیان فرمودند. ایشان، در اثنای خطبه، به مفهوم: «ملاحظه و توجه جستجوگرانه بر پایه مشاهده عمیق و دیدن دقیق» اشاره ای نموده و می فرمایند: «و تو را درباره این موجود به بررسی و دقت ارجاع می دهم».۴۵

شاید گناه علی (علیه السّلام) در این باشد که بیشتر از هم عصرانش در باب مواردی که مشاهده می نماید دقت نظر به خرج می دهد! اگر این طور باشد بی شک این گناه بزرگی است!!

جواب شبهه ششم

تقسیمات عددی و شمارشی موجود در نهج البلاغه، در نوع خود، بدعت نمی باشد. دکتر احمد امین ظاهراً، خود را به سختی نینداخته است تا [بیشتر به منابع] مراجعه کند. هنگامی که در این باب مطلب می نویسد، دربارۀ تقسیمات عددی، می گوید که این تقسیمات شمارشی پس از [نهضت] ترجمه [متون] فلسفه یونانی به زبان عربی و بعد از تدوین علوم، حادث گشته است.۴۶

درحالی که در کلام نقل شده از پیامر (صلی الله علیه و آله) آمده است: «سه چیز است که هیچ کس از آن در امان نیست…»۴۷ و نیز: «پروردگارم مرا به نه چیز سفارش نموده است. من نیز آن را به شما سفارش می کنم…»؛۴۸ همچنین، چهار چیز مختص روز رستاخیز است: «نوشیدن عسل و…».۴۹ در روایتی از ابو بکر نقل شده است:

«سه کار انجام دادم که ای کاش ترکشان می کردم و سه کار را ترک کردم و ای کاش انجامشان می دادم و ای کاش سه چیز را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می پرسیدم. آن سه چیز…».۵۰

نیز در روایتی از عمر آمده است: «زنان سه دسته اند…»؛۵۱ همچنین، نقل شده است: «انسان علم را به خاطر سه چیز یاد نمی گیرد و به خاطر سه چیز آن را ترک نمی کند…»؛۵۲ «مردان سه دسته اند:…»؛۵۳ «سه خصلت است که هر کس آن را نداشته باشد ایمان برایش سودی ندارد…»۵۴ و مثالهای بسیار دیگری نیز از صحابه وتابعین و دیگران روایت شده است. آیا همۀ اینها را شیعه از زبان آن راویان جعل کرده است؟ یا اینکه شریف رضی این مطالب نهج البلاغه و دیگر مطالب را خود ساخته است؟ احمد امین و همتایان او کجا و این نصوص و متون کجا؟!

جواب شبهۀ هفتم

امام علی (علیه السّلام)، در بصره، خطبه ایراد می نمود و در آن از برخی پیکارها خبر می داد. یکی از اصحاب رو به ایشان کرد و گفت: «یا امیرالمؤمنین، به شما علم غیب اعطا شده است». در این حال، امام (علیه السّلام) تبسمی نموده و خطاب به آن مرد که اهل قبیله کلب بود، فرمودند:

« ای برادر کلبی، این علم غیب نیست؛ بلکه این فراگیری دانش از عالم است… خداوند به پیامبرش علم آموخت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز آن را به من آموخت و دعا نمود تا سینه ام آن دانش و علم را در خود نگاه دارد».۵۵

این نظر و اعتقاد ما در مورد علم غیب ائمه (علیهم السلام) است. امام از شخصی عالم، دانش آموخته بود و او رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می باشد. آنچه که شیخ مفید، محمد بن نعمان به سندش از ابن مغیره نقل می کند در تأکید این مطلب است. ابن مغیره گوید: «من و یحیی بن عبدالله بن حسن نزد ابو الحسن امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) بودیم. یحیی به امام گفت: فدایتان شوم! مردم معتقدند که شما علم غیب می دانید. سپس امام فرمودند: «سبحان الله!… نه، به خدا قسم که این طور نیست. این علم، میراثی است که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به ارث برده ایم»۵۶ و این چنین، امام علی (علیه السّلام) و فرزندش حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) حقیقت علم غیب موجود در کلام ائمه (علیهم السّلام) را برایمان آشکار نموده اند. با این حال، عباس محمود عقّاد، هنگامی که این مطلب برایش واضح نیست و بر کلام امام (علیه السّلام) در نهج البلاغه آگاه نگشته، شتاب زده عمل کرده و می گوید:

«خطبه هایی که در نهج البلاغه پیرامون حجّاج و فتنه زنگ و غارتهای قوم تاتار و این چنین مطالبی آمده، همگی سخنانی است که [تحریف کنندگان] در این کتاب وارد کرده اند و برخی را نیز نسخه نویسان پس از پیدایش آن حوادث در زمانی کوتاه یا طولانی پس از عصر علی (علیه السّلام) به مطالب نهج البلاغه اضافه کرده اند.».۵۷

این از اشکالات خنده آور بر نهج البلاغه است. با اینکه گمان کرده است که بیان چپاولهای قوم تاتار از مطالب وارد شده در نهج البلاغه یا کلمات اضافه شدۀ نسخه نویسان است، نمی داند که امروز در کتاب خانه های جهان نسخه هایی از نهج البلاغه وجود دارد که قبل از عصر تاتار و پیش از اینکه آنان شهر بغداد را اشغال کنند نگارش شده.۵۸ و این مطالب [به تصریح]، آن چنان که [امروز] در نهج البلاغه منتشر شده وجود دارد، در آن نسخه ها وارد شده است. مضمون این مطالب در نسخه ای که به خط شریف رضی بوده و ابن ابی الحدید بر آن نسخه اعتماد نموده نیز ثبت شده است.۵۹

حال، چه کسی این کلام را در نهج البلاغه وارد کرده؟ و کدامین ناسخ آن را اضافه نموده است؟ آیا بهتر و نزدیک تر به واقع، این نیست که علم غیب را به جای امام علی (علیه السّلام) به جاعلان و نسخه پردازان نسبت دهیم و نسبت علم غیب را به اینان بپذیریم؟

جواب شبهه هشتم

همانا شرایط اجتماعی توسعه یافته که افق سرزمینهای دور دست را برای مسلمانان گشود، در عرصه توزیع ثروت و انصاف و مساوات اسلامی در سامان دهی به زندگی عمومی مردم، عادلانه نبود و نتیجه آن نابسامانی و توزیع ثروت به گونه ای نامطلوب و توانگری بی رحمانه و وحشتناک برخی سود جویان، با هزینه ناچیز و پایین توده انبوهی از مردم بود و این خود، امام علی (علیه السّلام) را بر آن داشت تا اسلوب زهد آمیزی را که به آن اشاره شد، با تکرار و تأیید و تأکید بر آن، به کار گرفته تا از این رهگذر از افزایش و اوج این امپریالیسم عجیب و طبقه بندی خطرناک جامعه بکاهد. یکی از دلایل صحت این استنتاج این است که برخی از صحابه علی (علیه السّلام) را می یابیم که به زهد حقیقی رو آورده بودند و از کسانی نبودند که امام از اینکه حبّ دنیا و مال کورشان گرداند بیمناک باشد؛ ولی امام آنان را به خاطر زهدپیشگی افراطیشان ملامت نمودند. به عنوان مثال، می توان به کلام امام علی (علیه السّلام) خطاب به عاصم بن زیاد حارثی اشاره کرد که عبا پوشیده و دست از دنیا شسته بود:

«ای دشمنکِ خویش، شیطان سرگشته ات کرده و از راه بدرت برده. بر زن و فرزندان خود رحمت نمی آری و چنین می پنداری که خدا آنچه را پاکیزه است بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است که از آن بهره مند شوی…».

او گفت: « ای امیر مؤمنان، تو خود لباس خشن می پوشی و خوراک دشوار می خوری».

امام فرمودند: «وای برتو! من نه چون توام؛ بلکه، خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمند تنگ دست را به هیجان نیاورند و به طغیان و اندارند». ۶۰

بنابراین، علی (علیه السّلام) با بیان زهد در صدد ترسیم سبک زندگی مردم نیست؛ بلکه ایشان در زهد خود قیام به جهت ادای وظایف دولتی و امور حکومتی را می بیند. آن حضرت همه این وظایف را در نامه اش به عثمان بن حنیف، زمانی که والی بصره بود، شرح داد. بخشی از این نامه بدین قرار است:

«اگر می خواستم می دانستم چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافتۀ ابریشم را به کار برم؛ لیکن، هرگز هوای من بر من چیره نخواهد شد و حرص، مرا به گزیدن خوراکیها نخواهد کشید. چه بود که در حجاز و یمامه کسی حسرت قرص نانی برد یا هرگز شکمی سیر نخورد و من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد، از گرسنگی به پشت دوخته، و جگرهایی سوخته؟… آیا به این بسنده کنم که مرا امیر مؤمنان گویند و در ناخوشایند های روزگار شریک آنان نباشم، یا در سختی زندگی نمونه ای برایشان نشوم؟».۶۱

علی (علیه السّلام) متقین را به زهد، صوفی گری و حرام کردن پاکیهای زندگی دنیایی بر نفس توصیف نمی کنند؛ بلکه تأکید می فرمایند:

«پرهیزکاران بهره دنیای گذرا و آخرت دیرپا بردند. با مردم دنیا در دنیایشان شریک گشتند و مردم دنیا در آخرت آنان شرکت نداشتند. در دنیا زیستند، هر چه نیکوتر و نعمت دنیا را خوردند، هر چه بهتر. پس از دنیا چون نازپروردگان نصیب بردند… سپس از این جهان رخت بربستند، با توشه ای که به مقصدشان رساند و سودایی که سودشان را فراهم گرداند».۶۲

جواب شبهه نهم

روایتِ برخی از فراز های نهج البلاغه، در برخی مراجع و کتب به میراث مانده، منسوب به اشخاصی غیر علی (علیه السّلام) است. این امر دلالت بر نفی نسبت این فرازها و یا جعل سند نمی کند. چگونه است در حالی که جملات و فرازهایی همچون این فرازها که منتسب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تعدادی از صحابه است، روایت گشته، همان طور که در بسیاری از اشعار کهن عربی نیز چنین فرازهایی آمده است. انتساب فرازی نبوی به غیر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) دریک کتاب یا نسبت دادن بیتی از شعر به یک شاعر و دیگر مسایل از این دست، به این معنا نیست که حدیث نبوی جای شک و اشکال دارد یا دیوان فلان شاعر از لحاظ انتسابی و سندی رد شده است. این مطلب و در کنار آن حمله ویرانگری که حاکم اموی (معاویه) و تعدادی از حاکمان بنی عباس بر ضد فضایل، مناقب، احادیث و تاریخ شخصیت علی (علیه السّلام) آغاز کردند، از مواردی است که اینان را بسیار تحریک می نمود تا آنچه از شخصیت علی (علیه السّلام) می دانستند کتمان کنند و بیشتر اوقات بدون تصریح به نامش به کلام آن حضرت استشهاد کنند.

آیا وقتی خلیفه (معاویه)، در حالی که حاکم علی الاطلاق است، ذمّه اش را از کسانی که فضایل ابوتراب، علی (علیه السّلام) را بیان می کنند بری می کند، مجالی برای گسترش کلام ایشان به صورتی آشکار بین مردم باقی خواهد بود؟ اگر جواب، خیر باشد، که قطعا صحیح است، پس چرا محمود محمد شاکر از اینکه تعداد احادیث علی (علیه السّلام)، نزد قاسم بن سلام، یک چهارم روایات عمر بن خطاب (رضی الله عنه) است تعجب می کند؟ آیا این دلیلی بر شک در نهج البلاغه نیست؟

جواب شبهه نهم

منابع به میراث مانده و مورد اعتماد بسیاری وجود دارد که کلام علی (علیه السّلام) و خطبه های او را نقل کرده اند و تألیف این کتب پیش از عهد شریف رضی، گرد آورندۀ نهج البلاغه، صورت پذیرفته است.۶۳ سید عبدالزهرا خطیب حسینی مصادری را که قبل از سال ۴۰۰ هجری، سالی که شریف رضی نهج البلاغه را جمع کرده، تألیف شده یک به یک برشمرده که این کتب به کلام امام علی (علیه السّلام) ۶۴خطبه ها و نامه های آن حضرت استشهاد کرده اند و آن متون علوی را بدون بیان شک یا تردید یا توقف و سکوت به نسلهای آینده منتقل نموده اند. برایمان همین بس که بدانیم افراد ذیل از همان راوایان قدیمی هستند:

مفضل ضبی (م ۱۶۸ ه (، نصر بن مزاحم (م ۲۰۲ ه (، قاسم بن سلام (م ۲۲۳ ه (، ابن سعد (م ۲۳۰ ه (، محمد بن حبیب (م ۲۴۵ ه (، جاحظ (م ۲۲۵ ه (، سجستانی (م ۲۵۵ ه (، زبیر بن بکار (م ۲۵۶ ه (، مبرّد (م ۲۵۸ ه (، ابن قتیبه (م ۲۷۶ ه (، بلاذری (م ۲۷۹ ه (، برقی (م ۲۷۴ یا ۲۸۰ ه (، یعقوبی (م ۲۸۴ ه (، ابوحنیفه دینوری (م حوالی ۲۹۰ ه (، ابوجعفر صفار (م ۲۹۰ ه (، ابوالعباس (م ۲۹۱ ه (، ابن المعتز (م ۲۹۶ ه (، طبری (م ۳۱۰ ه (، ابن درید (م ۳۲۱ ه (، ابن عبدربّه (م ۳۲۸ ه (، زجاجی (م ۳۲۹ ه (، جهشیاری (م ۳۳۱ ه (، کندی (م ۳۵۰ ه (، ابوالفرج اصفهانی (م ۳۵۶ ه ( و قالی (م ۳۵۶ه).

وقتی به تألیفات این بزرگان و کلام امام علی (علیه السّلام) که در این کتب آمده آگاهی می یابیم درمی یابیم که محمود محمد شاکر چقدر از عینیت گرایی و جدّیت [در این زمینه] به دور است؛ وقتی که می گوید:

«بین جمع این اقوال و وفات علی (رضی الله عنه) نزدیک چهار قرن فاصله است و شریف رضی یا همچنین برادرش مرتضی این اقوال را از علی [علیه السّلام] با سند متصل روایت نکرده اند. پس با این حال، چگونه به این روایت مرسل، بدون سند صحیح، اطمینان پیدا کنیم؛ با اینکه دورانهای طولانی بین امیرالمؤمنین، علی [علیه السّلام] و گردآورندۀ این اقوال [شریف رضی] فاصله انداخته است».

همین طور، میزان ناصواب بودن کلام دکتر شفیع سید آشکار می گردد آن گاه که می گوید:

«سبک شریف رضی در ثبت متون و نصوص از عواملی است که تشکیک کنندگان در تأیید نقطه نظراتشان به آن استناد کرده اند و آن سبک این است که بیشتر اوقات نصوص را در حالی به امام علی [علیه السّلام] نسبت می دهد که یا نام مصادر پیشین را که حاوی این نصوص هستند نمی آورد و یا از شیوخی که این اقوال را از آنان روایت کرده نام نمی برد. در حالی که این دو موجب اعتبار این اقوال می گردد».

همچنین، میزان تنبلی دکتر طه حسین در مراجعه به مصادر و شتاب زدگی او در صدور حکم آشکار است. وی به نقل از دکتر الدسوقی می گوید:

«در برخی از کتب تاریخ، مانند: طبری و بلاذری، خطبه های امام علی (علیه السّلام) موجود است و می توان این خطبه ها و صحت انتساب آنها به امام (علیه السّلام) را پذیرفت».

سپس در نقد این قول، در حالی که خود مسؤول آن است، می گوید:

«طبری و بلاذری در نقل این خطبه ها منفردند و تنها این دونفر آن را نقل کرده اند. گویا، آنچه از کلام امام [علیه السّلام] روایت نکرده اند در منبع دیگری وجود ندارد و راوی دیگری غیر از آن دو آن را روایت نکرده است».

خاتمه

چه خوب است که سخن پیرامون نهج البلاغه را با خواندن فرازهایی ازنگارشهای مستشرق مشهور فرانسوی، هانری کوربن درباره این کتاب عظیم به پایان بریم. او گوید:

«پس از قرآن و احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله) این کتاب (نهج البلاغه)، در درجه اوّل اهمیت مطرح است. اهمیت این کتاب تنها نسبت به زندگی دینی شیعیان، به طور عام، نمی باشد؛ بلکه ارزشش در ارتباط با تفکر فلسفی در شیعه است و می توان نهج البلاغه را به عنوان سرچشمه ای از سرچشمه هایی که اندیشمندان شیعه از آن نوشیده اند، به شمار آورد… شما خود اثرگذاری شدید این کتاب را احساس می نمائید؛ چه از لحاظ ارتباط منطقی در کلام و چه از لحاظ استنتاج نتایج درست و ساخت برخی اصطلاحات فنّی عربی که در ادبیات و فلسفه وارد گشته و بر غنا و زیبایی آن افزوده است و این جدای از برگردان کردن متون یونانی پدیدار گشته است».۶۵

هر چه باشد، نهج البلاغه مشعلی نورانی خواهد بود که دیگران به نور آن هدایت گردیده و تشنگان از آن می نوشند و مه هر اندازه غلیظ گردد و امتداد یابد هرگز نمی تواند خورشید را از چشمها مخفی نگاه دارد. خداوند عظیم الشأن چه درست و زیبا می فرماید:

۶۴۸۳۱;أمّا الزبد فیذهب جُفاءً و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض۶۴۸۳۰;؛ کفهای روی دریا بی فایده و پوچند، ولی آنچه که برای مردم سودمند است در زمین باقیست.

و الحمد لله رب العالمین.

علیرضا کاوند

عضو هیأت علمی دانشکده تفسیر و معارف قرآن کریم قم

کتاب‌نامه

۱. شیخ مفید، أمالی، نجف، ۱۳۶۷ ه‍.

۲. الجمعیّة الإسلامیة للخدمات الثقافیه، مجلّۀ البلاغ، بغداد، ۱۳۹۵ ه‍.

۳. جرجی زیدان، تاریخ آداب اللغة العربیه، قاهره،۱۹۳۰ م.

۴. برو‌کلمان، تاریخ الأدب العربی، ترجمۀ عربی، قاهره، «د.ن».

۵. دکتر شوقی ضیف، تاریخ الأدب العربی/ العصر الإسلامی، قاهره، ۱۹۷۳ م.

۶. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، قاهره، ۱۹۶۳ م.

۷. هانری کربن، تاریخ الفلسفة الإسلامیه، ترجمۀ عربی، بیروت ۱۹۶۶ م.

۸. شریف رضی، تلخیص البیان، قاهره، ۱۳۷۴ ه‍.

۹. شریف رضی، حقائق التأویل، نجف ۱۳۵۵ ه‍.

۱۰. ابوالأسود دؤلی، دیوان، بغداد ۱۳۸۴ ه‍.

۱۱. ابن نباته، مدح العیون، قاهره، ۱۲۷۷ ه‍.

۱۲. ابن ماجه، سنن، قاهره، ۱۳۷۲ ه‍.

۱۳. ابن ابی‌ الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، ۱۳۸۷ ه‍.

۱۴. بخاری، صحیح، محمدعلی صبیح، قاهره.

۱۵. الإمام عقاد، عبقریه، قاهره، ۱۹۵۲ م.

۱۶. وزارة الإعلام الکویتیه، مجلة العربیه، کویت، ۱۹۷۶ م.

۱۷. ابن‌ عبد‌ ربه، العقد الفوید، قاهره، ۱۳۷۵ ه‍.

۱۸. أمینی، الغدیر، نجف، ۱۳۶۵ ه‍.

۱۹. احمد أمین، فجر الإسلام، قاهره، ۱۳۷۰ ه‍.

۲۰. الهیئة المصریة العامه للکتّاب، مجلّۀ الکاتب، قاهره، ۱۹۷۵ م.

۲۱. ابن‌ اثیر، الکامل، قاهره، ۱۳۴۸ ه‍.

۲۲. ابن‌ حجر، لسان المیزان، هند، ۱۳۲۹ ه‍.

۲۳. شریف رضی، المجازات النبویه، قاهره، ۱۳۵۶ ه‍.

۲۴. یافعی، مرآة الجنان، هند، ۱۳۷۷ ه‍.

۲۵. یحیی علوی، مشکاة الأنوار، قاهره، ۱۹۷۳ م.

۲۶. حسینی، مصادر نهج البلاغه، نجف ۱۳۸۶ ه‍.

۲۷. زکی نجیب محمود، المعقول و اللامعقول فی التراث العربی، دار الشروق، بیروت.

۲۸. زبیر بن بکار، الموفقیات، بغداد ۱۹۷۲ م.

۲۹. زکی مبارک، النثر الفنی فی القرن الرابع الهجری، قاهره، ۱۳۵۲ ه‍.

۳۰. شریف رضی، نهج البلاغه، تعلیق شیخ محمد عبده، قاهره.

۳۱. دار الهلال المصریه، مجلۀ الهلال، قاهره، ۱۹۷۵ م.

۳۲. صفدی، الوافی بالوفیات، قاهره، ۱۹۵۱ م.

۳۳. ابن‌ خلکان، وفیات الأعیان، قاهره، ۱۹۸۴ م.

———————————————————–

پاورقی

• دانشجوی دوره کارشناسی ارشد دانشکده علوم حدیث، گرایش تفسیر اثری.

۱. یعنی: ابهامها را در این زمینه برطرف کنند.

۲. مجله مصری الکاتب، ش ۱۷۰، ماه می، سال ۱۹۷۵ م، ص ۳۰- ۳۱.

۳. مجله الهلال، ش ۱۲، سال ۸۳، ص ۹۵.

۴. همان.

۵. تاریخ آداب اللغة العربیه، ج ۱، ص ۱۸۱ و ج ۲، ص ۲۸۸.

۶. تاریخ الأدب العربی (ترجمۀ عربی) ج ۲، ص ۶۲.

۷. حقائق التأویل، ص ۱۶۷ و المجازات النبویه، ص ۴۰ و ۶۰ و ۱۵۲ و ۱۸۹ و ۲۸۵. /یکی از سفطه‌های دکتر شوقی ضیف در کتاب خود با نام: تاریخ الأدب العربی، بخش: دوران اسلام، ص ۱۲۸‌ این است که: «اعتراف شریف رضی به گردآوری نهج البلاغه دلیلی بر وضع و جعل‌این کتاب توسط اوست!» من نمی‌دانم از چه موقع گردآوری کتاب جعل به حساب آمده است؟!

۸. مجلۀ الکاتب، شمارۀ ۱۷۰، ص ۳۰.

۹. امینی، الغدیر، ج ۴، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۹.

۱۰ . حسنی، مصادر نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۴۸ ـ ۳۱۳ .دکتر شفیع سید گوید بیشتر شارحان نهج البلاغه شیعه هستند؛ مجلۀ الهلال، شمارۀ۱۲، سال ۸۳، ص ۹۶. سپس تعدای از این شارحان را که بیشترشان غیر‌شیعه هستند، نام می‌برد!

۱۱. به آنچه گذشت مراجعه شود: شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۵ـ۲۴.

۱۲. نهج البلاغه (با تعلیق محمد عبده)، ج ۱، ص ۵.

۱۳. المعقول و اللامعقول فی التراث العربی، ص ۳۰.

۱۴. ابن‌ خلکان، وفیات الأعیان، ج ۳، ص ۳، صفدی: در الوافی بالوفیات، ج ۲، ص ۳۷۵ و یافعی در مرآة الجنان، ج ۳، ص ۵۵ و ابن‌ حجر در لسان المیزان، ج ۴، ص ۲۲۳. از گمان ابن‌خلکان در‌ این زمینه تبعیت کرده‌اند.

۱۵. تاریخ آداب اللغة العربیة، ج ۲، ص .۲۸۸ /دکتر شوقی ضیف در صفحۀ ۱۲۸ کتابش، دربارۀ‌این موضوع تناقص‌گویی کرده؛ به طوری که ابتدا معتقد است که علی [علیه السّلام] خطبه‌های بسیاری از خود به جا نهاده و سپس معتقد است که نهج البلاغه از جعلیات شریف رضی است و در آخرین تیر و ضربۀ خلاص خود گوید که جعل بر علی [علیه السّلام] ، پیش از عصر شریف رضی، از دوران مسعودی آغاز گشته است. پس درنگ کن!

۱۶. النثر الفنی فی القرن الرابع الهجری، ج ۱، ص ۶۹.

۱۷. مجلۀ الکاتب، همان شماره، ص۳۰.

۱۸. همان.

۱۹. پیشین، ص ۳۱.

۲۰. همان.

۲۱. شرح نهج البلاغه، ج ۱۰، ص ۱۲۷ـ۱۲۹.

۲۲. دکتر شفیع سید، مجلۀ الهلال، همان شماره، ص ۹۵ـ۹۶.

۲۳. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۰۵.

۲۴. همان، ج ۱، ص ۲۰۵ـ۲۰۶./ از تأمل در سخن ابن ابی‌الحدید پیرامون أسناد نهج البلاغه و نسبتش به علی (علیه السّلام) در می‌یابیم که او وقتی معتقد است که آنچه شرح می‌کند خطبه‌های امام علی (علیه السّلام) است، هرگز اغفال نگشته؛ آن‌چنان که دکتر طه حسین بنا بر نقل دکتر محمد وسوقی از او [طه حسین] توصیف می‌کند (مجلۀ العربی، شمارۀ ۲۰۷ فوریۀ ۱۹۷۶ م، ص۱۴۷)، بلکه ابن ابی‌الحدید محققی ژرف‌نگر و ناقدی درنگ‌کننده در کارش است، هر چند عیب بزرگش خالی بودن از هواخواهی و تعصب می‌باشد.

۲۵. مشکوة الأنوار، ص ۱۷۵.

۲۶. تلخیص البیان (مقدمه)، ص ۶۹.

۲۷. النثر الفنی، ج ۱، ص ۶۹.

۲۸. صحیح بخاری، ج ۹، ص ۵۸ و ۵۹.

۲۹. سنن ابن‌ ماجه، ج ۲، ص ۱۳۰۰.

۳۰. نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۴۴.

۳۱. سورۀ بقره/ ۱۸۲؛ نساء/ ۱۱ و ۱۲؛ مائده/ ۱۰۶ و …

۳۲. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۱۹ ـ ۳۲۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۴۱ ـ ۴۲؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۱۱.

۳۳. در شناخت ‌این مصادر و آگاهی بر متون آن به کتاب الغدیر مراجعه شود: ج ۲، ص ۲۵۲ ـ ۲۶۰.

۳۴. دیوان ابوالأسود دؤلی، ص ۷۳.

۳۵. الموفقیات، ص ۵۹۸ و شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۳۵.

۳۶. الموفقیات، ص ۵۹۳.

۳۷. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۴۳ ـ ۱۵۰؛/ (ابن ابی‌الحدید در تعلیقی بر اشعار گوید که این شعرها را از کسانی که شیعه نبوده و از رجال شیعی به حساب نمی‌آیند نقل کرده و اشعاری که در بردارندۀ ‌این لفظ باشد بسیار است؛ ولی برخی از آنچه گفته شده است را در‌ این‌جا ذکر می‌کنیم.)

۳۸. سرح العیون، ص ۸ .

۳۹. النثر الفنی، ج ۱، ص ۵۸ ـ ۵۹.

۴۰. فجر الإسلام، ص ۱۴۹.

۴۱. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۲۸ـ ۱۳۰.

۴۲. النثر الفنی، ج ۱، ص ۶۹.

۴۳. .فجر الإسلام، ص ۱۴۹

۴۴. شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۲۷۰.

۴۵. نهج البلاغه، ج ۹، ص ۲۷۰.

۴۶. فجر الإسلام، ص ۱۴۹

۴۷. العقد الفرید، ج ۲، ص ۳۰۲.

۴۸. پیشین، ج ۲، ص ۴۱۷.

۴۹. پیشین، ج ۶، ص ۲۷۲.

۵۰. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۴۳۰ـ۴۳۱.

۵۱. شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۷۱.

۵۲. پیشین.

۵۳. پیشین، ص ۷۲.

۵۴. پیشین، ص ۱۱۸.

۵۵. نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۴۵ ـ ۲۴۶.

۵۶. أمالی شیخ مفید، ص ۱۳.

۵۷. عبقریة الامام، ص ۱۴۰-۱۴۱.

۵۸. مانند نسخۀ موجود در کتابخانه سید محمد محیط طباطبایی در تهران، به تاریخ ۵۱۲ هجری، نسخه مدرسه فاضل‌ خان در مشهد، به تاریخ ۵۴۴ هجری، نسخۀ کتابخانۀ المتحف العراقی در بغداد، به تاریخ ۵۶۵ هجری و نسخه کتابخانه سید یودی در نجف اشرف، به تاریخ ۶۳۱ هجری.

۵۹. شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۱۳.

۶۰. پیشین، ج ۱، ص ۴۲۲-۴۲۳.

۶۱. پیشین، ج ۲، ص ۷۱-۷۲.

۶۲. پیشین، ص ۲۷-۲۸.

۶۳. شریف رضی از برخی از آن مصادر با تصریح به علمشان نقل کرده است؛ مانند: البیان و التبیین جاحظ، المغازی سعید بن یحیی، المقتضب مبرّد و تاریخ طبری.

۶۴. مصادر نهج البلاغه و اسانیده، ج ۱، ص ۲۷-۳۷.

۶۵. تاریخ الفلسفة الإسلامیه، ص ۸-۸۱.